به گزارش قم نگار، گزارش زیر شرح حالی از احوال کافه در شهر قم است که در ادامه می آید:
وارد کافه که میشوی باید دنبال جای خالی برای خودت در فضایی بیست متری با هشت میز و بیستوچهار صندلی باشی اگرچه از طبقه بالا هم میتوان استفاده کرد اما تمام لذت کافه نشینی خوردن نوشیدنی پشت شیشه و زل زدن به رفتوآمد آدمهایی است که دنبال گمشدۀ خود در کوچه و خیابان شهر هستند.
به رغم رفتوآمد ماشینها، میدان شهید مفتح آرامش خاصی دارد که باید به کسانی که اولینبار در اینجا کافه راه انداخت آفرین و احسنت گفت.
هیچ تابلویی سردر کافه نصب نشده که برای آدرس دادن کار ما را راحت کند و صاحب کافه هم خیلی علاقهای برای نصب تابلو ندارد چرا که اکثر مشتریهایش را میشناسد و به قول خودش آن کسی که باید بیاید، میآید.
من که خیلی با قهوه میانهای ندارم و همان چای همیشگی را سفارش میدهم. سرگرم تماشای مشتریها هستم که علی آقا یک لیوان بزرگ آب جوش و چند بیسکوییت و کاکائو و یک شاخه نبات میگذارد روی میز و خوش آمد میگوید.
صاحب کافه مشاهیر جوان سی سالهای است که به کار خودش ایمان و علاقه دارد. علی علیپور که دارای فوق لیسانس ادبیات انگلیسی است، این روزها زندگیاش را با کافهداری میگذارند.
علیپور میگوید: دوازده سال از کافه چی شدنم میگذرد و انتخاب این کار به عنوان شغل برمیگردد به علاقه و تصویری که از این شغل داشتم اما وقتی وارد کار شدم فهمیدم برخلاف تصور رایج، کافه داری از کارگری معدن هم سختتر است.
به اعتقاد صاحب کافه مشاهیر سر وکله زدن با انواع آدمها در ژانرهای مختلف یکی از سختیهای این کار است چراکه اگر راننده تاکسی با مردم به صورت روزانه و مداوم سر و کار دارد اما داد و ستد اطلاعاتی خاصی بین او و مشتریهایش رخ نمیدهد. اما در کافه باید به تمام مشتریها با سلایق و اعتقادات مختلف توجه داشت وگرنه نمیتوان کافهچی موفقی بود.
کافه و قهوهخانه
علیپور تصریح میکند: سابقۀ تاریخی کافه نشینی را باید از دوره صفوی با ظهور قهوه خانهها بررسی کرد به همین دلیل قهوه خانهها رنگ و بوی ایرانیتری نسبت به کافه در جامعه ما دارند. عمر کافهنشینی به مفهوم امروزی کمتر از صد سال است و کارکرد اجتماعی بیشتری داشته و برای ایرانیهایی که نقالی قهوهخانهای به همراه دود قلیان ذغال نمیتوانست آرامشبخش باشد در جستجوی مکانی تازه بودند.
وی میافزاید: اگرچه هزینه کافه رفتن از قهوهخانه گرانتر است اما این به معنای پولدار بودن مشتریهای کافه نیست چرا که جوانان کافهرو برای اندک ارامشی حاضر به کم کردن خرجهای روزانه خودشان میشوند تا با یک فنجان قهوه از مسابقه بین آدمهای جامعه برای مدتی به دور باشند. فرهنگ کافهنشینی اصل را بر خوردن برای سیر شدن نمیگذارد بلکه کافه محلی است برای گپوگفتهای خارج از مناسبات جاری جامعه و کافهها سرعت جامعه را میگیرند و آرامش را به مشتریان خود که برای ساعتها نشستن به آنجا میروند هدیه میکنند.
کافهدار قمی خاطرنشان میکند: قهوهخانه از یک سو مکانی برای گذران اوقات فراغت مردان و از سوی دیگر مرکز مهم ارتباطی بوده که کم کم کارکرد اقتصادی پیدا کردهاست به عبارت دیگر با توجه به رفتوآمد مردم دستفروشان نیز در آنجا دادوستد میکردند و چه بسا پایههای معاملات بزرگی نیز در قهوه خانهها بنا شدهاست. شهری بودن مهمترین شاخصه کافه است و روح فرهنگ شهری در آنجا حاکم است بنابراین باید شکل گیری کافهها را با ظهور مدرنیته در یک زمان دانست. از سوی دیگر به دلیل چینش خاص صندلی در کافه در مقایسه با قهوه خانهها که عمدتا دارای تختهای مخصوص خود است، نوعی ارتباط اجتماعی رودررو در کافهها ایجاد شده که در گذشته سابقه نداشته است
علیپور بیان میکند: اینجا کافه است و با کافی شاپ و مراکز دیگر تفاوت عمیقی دارد که متاسفانه خیلیها تفاوت اینها را نمیدانند و هرجایی که قهوه سرو میشود را کافه محسوب میکنند.
وی معتقد است که ملزوماتی وجود دارد تا یک کافه به معنای کامل کلمه عنوان کافه را به خود بگیرد. از جمله اینها خودمانی بودن فضای کافه است به طوریکه خیلی هم شیک و فانتزی نباشد و کسی به مشتریها تذکر ندهد که چگونه پشت میز بنشینند. در تمام کافههای دنیا غریبه کمتر میآید و اکثر مشتریها باهم آشنا هستند.
صاحب کافه مشاهیر میگوید: کافی شاپها عمدتا حالت مرکز خرید دارند و در بسیاری از آنها انواع و اقسام دستگاههای قهوهساز و انواع قهوهها و مواد اولیه به فروش میرسد. اما کافه تنها یک مرکز تجاری نیست بلکه نقش خلوتگاه را برای مردم ایفا میکند.
علیپور با اشاره به شلوغی و ازدحامی که خارج از کافه در زندگی هر کسی وجود دارد، عنوان میکند: در کافه به نوعی تخلیه ذهنی از هیاهوهای زندگی شهری میرسیم.
کافه روح خاص خودش را دارد
وی خاطرنشان میکند: یکی از ویژگیهای کافه استاندارد و ایده آل، نداشتن محدودیت زمانی برای رفت و آمد است. ممکن است یک مشتری با من وارد کافه شود و با من بیرون بیاید و من هم نمیتوانم عذرش را بخواهم چرا که کافه در ادبیات من چنین معنایی دارد.
کافهچی قمی با بیان «به نظر من از نظر فضا و محیط هم این کافه به معنای واقعی کافه است»، میافزاید: افراد مختلف در نقشها و ویژگیهای متنوع از جمله دکتر، مهندس، نویسنده، شاعر، روحانی و دانشجو همه و همه با کافه سر و کار دارند.
وی خاطر نشان میکند: شاید برای خیلیها موجب تمسخر و خنده باشد اما از نظر من کافه روح خاصی دارد که در جای دیگر پیدا نمیشود چرا که یکی از مهمترین اصلهای کافه صمیمت و ساده بودن است اما در کافیشاپ آنقدر محیط شیک است که برای مشتری احساس یگانگی پیدا نمیشود.
کافه داری در قم رونق خوبی دارد
علیپور عنوان میکند: در تهران بالای دویست کافه وجود دارد که از نظر من تنها ده تا از آنها استاندارهای کافه را دارند اگرچه کاری به اروپا و آمریکا ندارم و نمیخواهم آنجا را الگوی کار قرار بدهم اما بالاخره یک سری معیارهایی در سطح جهان وجود دارد که تفاوت کافه را با کافیشاپ مشخص میکند و برای مثال جشن تولد گرفتن و برگزاری مراسم خواستگاری در کافه اصلا تعریف شده نیست.
وی با اشاره به شخصیت افرادی که به کافه مراجعه میکنند، افزود: خیلیها معتقدند کافه جای افراد سالمی نیست و اگرچه خیلیها اغراض و قصدهای خاصی دارند اما بیشتر کسانی که اینجا رفتوآمد دارند شخصیتهای سالمیاند و از نظر اخلاقی و عقیدتی قابل قبولاند اگرچه من در اینجا کاری به علائق و سلایق ندارم.
صاحب کافه مشاهیر میگوید: به نظر من کافه در قم رونق خوبی دارد چراکه در شهر ما جای تفریحی مناسب به تعداد انگشتان دست است و حضور چنین مکانهایی باعث گذران اوقات فراغت و تنهایی وگاه دیدار دوستان میشود
علیپور در خصوص کافه داری علمی خاطرنشان میکند: در خارج از کشور کافهداری در آموزشگاههای آزاد تدریس میشود و به تازگی در تهران هم چنین دورههایی برگزار میشود اما من به صورت تجربی یاد گرفتم و اگر ابهام وسوالی برایم پیش بیاید از کارشناسان و با تجربههای این حرفه میپرسیم اکنون هم با توجه به سابقهای که دارم به خیلی از دوستان ظرف یک هفته اصول و روشهای کافهداری را آموزش میدهم.
اگر عاشق کافه داری نبودم رهایش میکردم
وی عنوان میکند: در آمداین شغل نسبت به زحمتی که صرف آن میشود، خیلی متناسب و ایده آل نیست و اگر من تا کنون این شغل را رها نکردم به دلیل علاقه و عشقی که نسبت به آن داشتم بوده نه چیز دیگری.
کافه چی قمی در خصوص نحوه ارتباط با مشتریها میگوید: من اگر روزی ناراحتیای دارم باید پشت در بگذارم و وارد کافه شوم. مشتری من چه گناهی کردهاست که ناراحتی من به او منتقل شود بلکه از سوی دیگر وظیفه شغلی من حکم میکند از احوال مشتریهایم جویا شوم و اگر روزی مشتریای را در حال ناراحتی ببینم برخودم واجب میدانم اگر نیازی به کمک داشت به او کمک کنم.
علیپور تصریح میکند: در انتخاب موزیک هم نباید قاعده خاصی داشت زیرا بستگی به مشتریها و سطح فکریشان نوع موزیک هم متفاوت است و باید درصدد برآوردهکردن سلیقه مشتری البته در محدوده ضوابط شرعی و عرفی و قانونی بود.
وی معتقد است: کافه جای کتاب نیست بلکه اگر کسی میخواهد مطالعه کند باید جایی برود که محل رفت و آمد و گفتوگو نباشد اگرچه در کافۀ من هم کتاب در اختیار مشتریها قرار داده میشود اما باز هم معتقدم این کارها با هدف و ماهیت کافه در تضاد است و ممکن است کتابخانهای وجود داشته باشد که در آن دستگاه قهوه ساز هم هست اما به آنجا نمیتوان عنوان کافه را اطلاق نمود.
فرزاد جودکی از مشتریان پر و پاقرص کافه مشاهیر از حال وهای کافه نشینی میگوید: گاهی اوقات اتفاق افتاده از صبح تا شب وقتم را در کافه گذراندم و با خودم خلوت کردهام. اینجا با توجه به موقعیت مکانی مناسبش انسان را به خود جذب میکند. خیلی از آنهایی که اکنون با هم ارتباط دوستانه دارند، به دلیل رفت و آمد زیاد با یکدیگر آشنا شدند. تقریبا تمام کسانی اینجا هستند، از مشتریهای ثابتاند و اگر غریبهای بیاید همه متوجه میشوند. البته این به معنای انحصاری بودن این کافه نیست بلکه هر کس دوست داشته باشد میتواند در اینجا رفت و آمد کند.
رضا چیذری دانشجوی سال آخر علوم آزمایشگاهی است که معمولا شبها بعد از کلاس و درس دو سه ساعتی اینجا میآیم. در کل از فضای آرام و ساده اینجا خوشم میآید. شاید نوشیدنیای که اینجا سفارش میدهم در خانه با قیمتی بسیار کمتر برایم مهیا باشد اما حس این مکان حس دیگری است. من خیلی از قرارهای کاری و درسیام را در کافه میگذارم چرا که رسمیت خاصی به ارتباطات اجتماعی میدهد.
به نظر میرسد این سالها کافهنشینی دیگر از حالت و ژست گذشتهٔ خود جدا شده است و رفت و آمد به کافهها نه برای ادا درآوردن بلکه برای برقراری هرچه بهتر روابط اجتماعی و کمک به فرآیند اجتماعی شدن جوانان صورت میگیرد که نشان از رشد فکری جامعه ما دارد.
انتهایپیام/۱۳۷