قم نيوز : قم نیوز: عضو دائم انجمن هنرمندان مجسمه ساز ایران گفت: هنرهای تجسمی در دورههای مختلف اسلامی به اوج شکوفایی و استقلال بیان رسیده است.
به گزارش قم نیوز، ز تزئینات مساجد و عمارتها تا مطالعه داستانهای حماسی و اشعار شعرا، همه و همه امروز به نحوی در قالب همنشینی سنت و مدرنیته، موضوع اثر بسیاری از هنرمندان ایرانی است که گاه شهرت و اعتبار جهانی به همراه آورده است.
شیوه کاری این هنرمندان غالباً با تکیه بر ابزارهای جدید و محتوای بومی و فرهنگ محور است. امروز هنرمندان ما با استفاده از ابزار تجربه و با پشتوانه فرهنگی به دنبال پیدا کردن و یا ساخت یک هویت جدید هستند که این بسیار کار ارزشمندی است.
محسن آهی اندی، متولد سال ۱۳۶۴ در بابل و فارغ التحصیل در رشته طراحی صنعتی از دانشگاه هنر (تهران) است. وی عضو دائم انجمن هنرمندان مجسمه ساز ایران و فینالیست مسابقات سالانه طراحی برای آینده - لندن ۲۰۱۰ و برگزیده دومین دوره جشنواره ملی نمادهای شهری رضوی در شهر قم است که با وی در حوزه آسیب شناسی هنرهای تجسمی و معماری با رویکرد دینی، بویژه در مورد المانهای شهری به گفتوگو نشستیم.
به عنوان اولین سئوال بفرمایید که با توجه به اینکه هنرهای تجسمی و بصری نیاز به درک و فهم دارند و در جرگه هنرهای مفهومی به حساب میآیند، نظر جنابعالی در مورد خلق آثار تجسمی در کشور با رویکرد دینی و فهم مخاطب تا چه حد است؟
من اعتقاد دارم خلق یک اثر هنری از بسیاری جهات کیفی، شباهت به حل یک مسئله ریاضی توسط یک ریاضیدان دارد. چنانچه گاهی یک مسئله میتواند پیچیده و نیازمند زمان بسیار و گاهی هم ساده و بی نیاز به زمان خاصی باشد. در فرآیند خلق و شکل گیری یک اثر هنری هم کیفیتهای متفاوتی از فهم و سواد بصری ممکن است دخیل شود.
گاهی یک اثر آنقدر ساده و به دور از مفاهیم عمیق ایجاد میشود که عامه مردم هم رغبتی به آن پیدا نمیکنند و گاهی هم آنقدر وامدار مفاهیم عمیق فلسفی، عرفانی و اخلاقی است که نیازمند تحلیل ریزبینانه است. در هر حال بطور مسلم، هر اثری که عنوان هنری بودن و بویژه هنرهای دینی را به دنبال دارد، نمیتواند خالی از تفکر و ادراک باشد و تفاوت تنها در کیفیتها است.
آیا در مورد آثار هنری دینی موجود در کشور میتوان همین نظر را ابراز کرد؟
بله. این موضوع در رابطه با آثاری هنری و تجسمی بویژه هنر معماری موجود در کشور نیز صدق میکند.
منتهی باید دقت شود که تفاوت در کیفیت و سواد بصری هنرمندان، نه تنها در مرحله ایدهدهی و خلق اثر هنریشان تأثیر گذار است بلکه در برداشت مخاطب اثر نیز تأثیر میگذارد و به همین دلیل گاهی برداشتهای متفاوتی از یک اثر صورت میگیرد که هم میتواند یک مزیت باشد و هم یک مشکل.
آیا راهکاری برای این مسئله میبینید؟
در واقع این یک ویژگی است. هنر بویژه در پس از انقلاب اسلامی رشد و توسعه چشمگیری داشته است. خصوصاً در حوزه هنرهای دینی ما شاهد شرایط متفاوتی هستیم؛ اما به نظرم تنها باید به سمت آشناسازی مردم با این هنرها حرکت کرد و با آشنا ساختن هر چه بیشتر مخاطبان آثار هنری و عادت دادن چشمانشان به دیدن اینگونه آثار، نگاه مخاطب را با زبان هنرمند و شاید بالعکس همسو ساخت.
هرچه گستره و تکثر مواجهه و رویارویی جامعه با آثار هنری و بویژه هنرهای تجسمی بیشتر باشد، قطعاً همسویی و تجانس بیشتری در برداشت و درک آثار صورت میگیرد.
گفته میشود یکی از معایب هنرهای بصری این است که بعضی اوقات مخاطب محو شکل و خطوط و رنگ میشود و از مطلب اصلی که هنرمند میخواهد در اثر خود به مخاطب نشان دهد دور میشود. برای جلوگیری از این اتفاق در حوزه آثار شهری که مفاهیم عرفانی و مذهبی را بیان کند چه کاری باید صورت بگیرد؟
ببینید، مطمئناً این هنرمند است که به واسطه استفاده به جا از عناصر بصری در کارش میتواند سلیقه و برداشت مخاطب را جهت دهد. اگر یک اثر هنری در خلق به شیوهای هنرمندانه کار شده باشد، یعنی همه اجزای بصری همچون: خطوط، اشکال، فرمها، رنگها و ... به شیوهای درست و متناسب در کنار هم قرارداده شده باشند، این احتمال که مخاطب، از مفهوم و نظر هنرمند، برداشت اشتباه پیدا کند و یا اصلاً درک نکند، به شکل قابل ملاحظهای کم میشود.
البته این موضوع را نباید فراموش کرد که هنرمند نیز وظیفه دارد تا حدودی پیش فرضهای ذهنی مخاطب را قبل از ایدهپردازی در نظر بگیرد و در خصوص نشانه شناسی دینی هم کار کرده باشد. این موضوع خصوصاً در مقوله طراحی آثار حجمی و المانهای شهری، اهمیتی دو چندان پیدا میکند.
شاخصههای بصری المان شهری که در یک شهر با بستر مذهبی مانند قم، قرار است نصب شود با شهری که صرفاً توریستی است مانند رامسر، کاملاً متفاوت است
هنرمند بایستی حداقل اطلاعات و شناخت از بستر فرهنگی، بومی و اعتقادی مخاطبی که ناظر هر روزه اثر اوست داشته باشد. برای نمونه، شاخصههای بصری المان شهری که در یک شهر با بستر مذهبی مانند قم، قرار است نصب شود با شهری که صرفاً توریستی است مانند رامسر، کاملاً متفاوت است.
برای طراحی اثری اینچین و با این هدف، باید موضوع، عناصر و اشکال به شکلی باشد که مخاطب، ایده اصلی دینی- مذهبی بودن اثر را با دیدنش دریافت کند؛ بنابراین موضوع توجه به بستر بومی مکان نصب مجسمه یا المان شهری برای یک هنرمند باید در اولویت قرار بگیرد، چرا که احجام شهری برخلاف آثار نمایشگاهی، در معرض دید افراد یا بازدیدکنندگان خاص قرار نمیگیرند، بلکه با عموم مردم سروکار دارند پس باید رسالتشان این باشد که بتوانند پاسخگوی سلیقه عمومی و قابلیت فهم عمومی داشته باشند.
نقاط ضعف و قوت هنرهای تجسمی کشور با رویکرد دینی را در کجا بیشتر میبینید و بطور خاص در بین هم نسلان خودتان وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
اجازه بدهید ابتدا از نیمه پر لیوان شروع کنیم و از نقاط قوت هنرمان صحبت کنیم. به نظرم هنرمندان ایرانی این شانس را داشتهاند که در بستر یک فرهنگ غنی پرورش پیدا کنند. فرهنگی که عموماً در آثار هنری دوره خود، تبلور پیدا کرده و دست به دست در اختیار هنرمندان نسل امروز قرار گرفته است. هنری که خصوصاً در دورههای مختلف اسلامی به اوج شکوفایی و استقلال بیان رسیده است.
عدم اشراف کامل یک هنرمند بر نوع کار، نه تنها برای خودش بلکه برای هویتی که به دنبال ساخت آن است میتواند مخاطره آفرین باشد و این موضوعی است که در بسیاری از نمایشگاههای هنرمندان هم نسلم مشاهده میکنم.
گاهی اوقات، به دلیل عدم شناخت و اشراف کامل بر موضوع، آثاری کاملاً سطحی و به دور از ژرف نگری ارائه میشود. اینگونه آثار که کیفیتهای بصری و معناگرایی در آنها بدون تأمل و تفکر استفاده میشود، نه تنها قدمی مثبت در جهت رشد هنر در کشور نیست بلکه موحب خدشهدار شدن آن نیز میگردد.
نظام آموزشی کشور را در حوزه هنر، چطور ارزیابی میکنید و به نظر شما چقدر در این حوزه تاثیرگذار است؟
اهمیت نظام آموزشی در انتقال ارزشهای هنری غیر قابل انکار است. همانطور که برای ساخت یک ساختمان مرتفع به پی ریزی مطمئنی نیاز است، برای تربیت یک نسل هنرمند تأثیرگذار هم نیاز به یک آموزش صحیح مبتنی بر مبانی و اصول نظاممند ضروری به نظر میرسد.
برای ارزیابی نظام آموزشی کشور در حوزه هنر، لازم میبینم دو دوره مجزا تعریف کنم. نظام آموزشی قبل از ورود به فضای دانشگاهی و نظام آموزشی بعد از ورود به دانشگاه. بنا بر تجربه معتقدم که نظام آموزشی و تربیتی موجود در هنر بسیار ضعیف است.
همین که هیچ برنامه کارکردی در نظام آموزشی کشور برای هنر و شکوفایی استعدادهای هنری دانشآموزان تاکنون اجرایی نشده است بر دلالت این نظر کفایت میکند و عموماً نگاه به هنر در این دوره تحصیلی از سوی آموزشگاهها و حتی خانوادهها، کاملاً سرد و منفی است.
در فضای دانشگاهی هم اگر چه واحدهای آموزشی دانشجویان، به ظاهر کاربردی و نظاممندند اما چون عموماً یک نسخهبرداری سطحی از شیوههای آموزش هنر در غرب میباشد، توان پاسخگویی به نیازهای کشوری با این پیشینه فرهنگی و هنری را ندارند.
به نظرم آنچه که مهم است، ارتقای سطح آموزش کشور بر مبنای دانش و پتانسیل موجود در هنرجویان است که میتواند آینده روشنی را برای هنر به طور کلی و هنرهای تجسمی به طور خاص رقم بزند.
به نظر شما موفقترین دوره در هنرهای تجسمی در قالب المان شهری، بویژه با مفاهیم دینی چه دورهای بوده و در این حوزه کدام مناطق کشور موفقتر بودهاند؟
بطور کلی هنرهای محیطی و شهری در قالب حجم و المان موضوعی، هنر نو و جدیدی است. در ایران هم چند سالی است که به واسطه شهرداریها برای زیباسازی شهر به طور جدی به آن پرداخته میشود؛ بنابراین اگر بخواهم به دورهای موفق یا ناموفق از این نوع هنر در جامعه اشارهای کنم، کمی زود به نظر میرسد.
سازمانهای زیباسازی کلان شهرهای کشور به صورت جدی در این حوزه فعال شدهاند و سرمایهگذاری خوبی صورت دادهاند
اما آنچه که مشهود است، این است که جریانی از هنرهای محیطی و المان شهری در حال شکل گیری در کشور است که بسیاری از هنرمندان علاقمند را به خود جذب کرده.
بعداز انقلاب اسلامی و در سالهای نخست استقرار جمهوری اسلامی، آثار بلند و شاخصی در ایران ارائه گردید که تماماً خلاقیت و نوآوری و شکوفایی یک نسل در این حوزه را به منصه ظهور رساند؛ اما بعدها کمی عقب نشینی و کم کاری را شاهد بودیم.
خوشبختانه در سالهای اخیر باز سازمانهای زیباسازی کلان شهرهای کشور به صورت جدی در این حوزه فعال شدهاند و سرمایهگذاری خوبی صورت دادهاند؛ مانند سازمان زیباسازی شهرداری تهران که هر ساله در تقویم برنامههای خود، فراخوانهای متعددی را برای ارتقای سطح هنر شهری اختصاص میدهد.
بطور حتم الگوی زیباسازی کلان شهرها میتواند قابل پیادهسازی در شهرهای کوچکتر نیز باشد.