دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۲۴
کد مطلب : 18839
خاطراتی از استاد پرورش (1)

ادبیات عرفانی و ذکر خیر استاد پرورش از عزرائیل

قم نيوز : قم نیوز: استاد پرورش می گفت: «عزیزان، حضرت عزرائیل ملک زیبایی است، خیلی خوشگل است و اصلا ترس ندارد، او خیلی عزیز است» و طوری از او تعریف می‌کردند که انسان تصور می‌کرد ایشان عزرائیل «ملک الموت» را دیده اند و این طور شیفته ملاقات او هستند.
ادبیات عرفانی و ذکر خیر استاد پرورش از عزرائیل
بخش اول خاطراتی از استاد پرورش با عنوان «زبان گویا و ادبیات عرفانی» به قلم مرتضی نجفی قدسی به شرح ذیل است:
 
 
«قال رب اشرح لی صدری* ویسرلی امری* و احلل عقدة من لسانی* یفقهوا قولی (طه 25-28)»
«حضرت موسی (ع) گفت خدایا به من شرح صدر عنایت کن و کارم را برایم آسان ساز و گرهی را که مانع سخن گفتن است، از زبانم بگشای تا گفتارم را بفهمد».
شان نزول این آیات، مربوط به داستان حضرت موسی (ع) است، هنگامی که می خواست برای ابلاغ دعوت پروردگار نزد فرعون برود، از خدای متعال تقاضا کرد اولا شرح صدری به او عنایت کند تا بتواند با طمانینه و تسلط بر خود و بدون واهمه به نزد او رود و ثانیا زبانی بلیغ و گویا و بدون لکنت داشته باشد تا بتواند حرفش را برساند و فرعون نیز فهم و درک مطالب او را داشته باشد و البته پروردگار شیوه سخن گفتن با فرعون را نیز به او فرموده بود که «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر اویخشی» (طه، 44) یعنی خداوند به حضرت موسی (ع) و هارون گفت با فرعون به نرمی سخن بگویید شاید متذکر شود و بیدار شود و از خدا بترسد.
شیوه گفتاری استاد پرورش بسیار زیبا و دلنشین بود و حقیقتا خداوند به او شرح صدری داده بود که تحمل خیلی از بدرفتاریها و بداخلاقیها را داشت و همواره سعی می کرد با بیانی شیرین و نرم و لطیف، شاگردان خود را هدایت کند و آنها را با معارف اسلام آشنا سازد.
حتی در امر به معروف و نهی از منکر که عمدتا به شیوه زبانی است، این نرمی و لطافت باید لحاظ شود. به خوبی به یاد دارم روزی با استاد پرورش برای خرید به مغازه ای رفته بودیم، دیدم استاد نگاهشان به جوانی که گردنبندی از طلا بر گردن آویخته بود، معطوف شد و به سمت او رفتند و با زبانی بسیار مهربانانه گفتند: عزیزم آیا شما می دانید که طلا به عنوان زینت برای مردان حرام است؟! و خلاصه در عرض دو دقیقه گفتگوی نرم و لطیف، کاری کرد که آن جوان گردنبند طلا را از گردن خود درآورد.
زبان گفتاری استاد پرورش فقط در بیرون خوب نبود، در منزل هم بسیار عالی بود، بنده چون از دیر زمان به منزل ایشان رفت و آمد داشتم بارها شاهد شیوه برخورد و احترام ایشان نسبت به فرزندان و خانواده بوده ام، با همین بچه هایی که الان الحمدلله بزرگ شده اند، در کودکی که طوری رفتار می کرد و احترام می گذاشت و با آنان به گونه ای سخن می گفت که ما تعجب می کردیم و همین ادب ورزی و شیوه گفتاری است که بچه ها را مودب و صاحب کمالات می سازد.
بنده در اوایل جوانی هنگامی که دیپلم را گرفته بودم و به جبهه رفته بودم، گاهی دلتنگ استاد پرورش می شدم و ناچار برای دیدار ایشان به تهران آمدم و حال آنکه خانواده ما در اصفهان بودند و بنده سعی می کردم هم جهت دیدار پدر و مادر به اصفهان بروم و گاهی هم برای دیداراستاد به تهران بیایم و نکته ای که برایم مهم بود، توجه ایشان به بنده کمترین به عنوان یک شاگرد بود و ایشان در آن هنگام بالاترین مناصب را داشتند یعنی یا وزیر و یا وکیل بودند و مشغله فراوان داشتند، در عین حال از بنده به گرمی استقبال می کردند و پس از یکی دو روز اقامت در تهران، بنده را با ماشین و یا حتی با موتور به در ستاد مرکزی سپاه میرساندند.
البته گاهی هم بنده از جبهه برای رفع دلتنگی خود برای ایشان نامه مینوشتم و هیچ انتظاری هم نداشتم که استاد پرورش به عنوان وزیر آموزش و پرورش و یا نماینده مجلس شورای اسلامی، جواب نامه بنده را بدهند و لیکن باز این شاگرد کوچک خود را مورد لطف قرار می دادند و نامه هایی را ارسال می کردند که نثری بسیار زیبا و عرفانی داشت و مثل اینکه این نامه ها را از اول برای چنین روزی و برای استفاده عموم مردم نوشته اند و لذا همیشه کاربردی معنوی و سازنده دارد. در این نوشتار یک نامه از استاد پرورش که مشحون از ادبیات عرفانی است، تقدیم علاقه مندان و دوستداران ایشان می نمایم و مابقی اش انشاءالله برای آینده.
بسمه تعالی
برادر رزمنده و مجاهد جناب آقای مرتضی نجفی قدسی، سلام علیکم
نامه نامی و خامه گرامی شما را زیارت کردم، از دیار عشق بود و از یاری آشنا، سرشار از محبت بود و صفا.
برادرم، نور چشمم، از آوای ملکوتی صاحب نفسان آن دیار در نیمه شب سخن گفته بودید، از صدای روحبخش قرائت قرآنشان، از زمزمه های عشقشان، از مناجات عطرآگینشان، از ایثار و جهاد و پیکارشان، سلام خدا و رحمت و عنایت بیپایانش بر همه آنها باد.
برادرم، در آن فضای الهی ما را هم فراموش نکنید «خواجه می گرید که ماند از قافله»!
عزیزم، عبدالقدوس کهنگی هندی گفت: من نمیدانم، چرا خواجه لولاک که به معراج رفت و به ملاقات دوست نایل آمد، به زمین بازگشت؟
آن عارف بزرگ در جواب او فرمود: به زمین بازگشت تا زمینیان را هم با خود ببرد و از آبشخور وصل بخوراند، او بازگشت تا خاکیان را هم به جوار قرب خداوندی برساند. هزاران رحمت و عنایت و لطف و صلوات خداوندی بر این پیامبر (ص) نور، و بر این زیباترین جلوهگاه جلوات خداوندی باد که دوستان و ارادتمندانش را هم همچون خود ایثارگر و فیض آفرین ساخته است.
برادرم، آخرین مرحله کمالی یا از مراحل آخرین تکامل انسان «موت اختیاری» است، شنیده اید که از پیامبر اکرم (ص) نقل نموده اند که فرمود «من اراد ان ینظر الی میت یمشی فی الاحیاء، فلینظر الی علی ابن ابیطالب» (صلوات الله علیه)
آن جهادگران راه خداوندی هستند که موت اختیاری و حتی زیباترین نوع آن یعنی «شهادت» را برگزیده اند، امید آنکه همانسان که نصیب همه اولیای خداوندی و مجاهدان راه او گشته است، نصیب همه مشتاقان دیگر هم بفرماید. خدمت همه برادران عزیز سلام می رسانم.
برادر شما پرورش 1/11/64
تبیین مطالب عرفانی این نامه جای خود دارد ولی فقط ترجمه حدیثی که از پیامبر اکرم (ص) نقل فرمودند را عرض کنم که حضرت می فرمایند «اگر کسی بخواهد نگاه کند که مرده ای در میان زنده ها راه می رود، پس به امیرالمومنین (ع) نگاه کند»! یعنی وجود مبارک حضرت امیر، مسئله  مرگ را نه تنها برای خود حل کرده بلکه به مصداق حدیث شریف «موتوا، قبل ان تموتوا» یعنی بمیرید قبل از آنکه مرگ به سراغ شما بیاید، حضرت چون نفسانیت خود را می رانده اند، هر لحظه آماده مرگ هستند و از این بالاتر حضرت امیر قسم خوردند والله پسر ابیطالب به «موت» مانوستر است تا طفل به شیرخوردن از مادرش.
استاد پرورش نیز چنین روحیه ای داشتند که از مرگ استقبال می کردند ، چرا که مشتاق «لقاءالله» بودند و حتی گاهی می فرمودند: «عزیزان، حضرت عزرائیل ملک زیبایی است، خیلی خوشگل است و اصلا ترس ندارد، او خیلی عزیز است» و طوری از او تعریف می کردند که انسان تصور می کرد ایشان عزرائیل «ملک الموت» را دیده اند و این طور شیفته ملاقات او هستند. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس را که ایشان هم خیلی به حضرت عزرائیل عشق و علاقه داشت و گاهی سعی می کرد برای او هدیه ای بفرستد از تلاوت قرآن و یا دیگر حسنات، و مکرر بنده ذکر خیر حضرت عزرائیل را از ایشان شنیده بودم! واقعا اینها چه آدمهایی بودند که با فرشتگان الهی مانوس بودند و یا قصد داشتند به آنها نزدیک شوند.
عشق استاد پرورش به شهادت که منتهای آرزوی او بود، بماند تا در فصلی دیگر به یاری خدا بتوانیم به آن بپردازیم. خداوند ایشان و مرحوم آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان اهل معرفت را رحمت کند و «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» قرار دهد. «والسلام علی من اتبع الهدی»
 
انتهای پیام/125
https://qomnews.ir/vdci3vaz.t1avp2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما