قم نیوز: وقتی سید حسین سجادی از روزهای شیرین کودکی نخستین روز مدرسهاش میگوید دلت میخواهد چند لحظهای چشمانت را ببندی به آن دوران بروی و شریک خاطرههایی باشی که شنیدنش هم آرامش بخش و جذاب است.
گزارش متفاوت فارس از نخستین روز ماه مهر
قصه ترس از مدرسه با زبان شیرین قدیمیها
خبرگزاری فارس , 1 مهر 1392 ساعت 11:57
قم نیوز: وقتی سید حسین سجادی از روزهای شیرین کودکی نخستین روز مدرسهاش میگوید دلت میخواهد چند لحظهای چشمانت را ببندی به آن دوران بروی و شریک خاطرههایی باشی که شنیدنش هم آرامش بخش و جذاب است.
به گزارش قمنیوز، نشستن پای حرفهای قدیمیها هم عجب حال و هوایی دارد، وقتی از روزهای خوش گذشته میگویند اشک در چشمانشان حلقه میزند اشکی از سر شوق و شادی که شاید هیچوقت دیگر تجربه نشود.
روزهای شاد و بدون غم کودکی که فقط تنها دغدغه خرید مداد تراشی بود که شکل قطار باشد و مداد قرمز خوش رنگ را تراش کند تا تیز تیز شود برای گذاشتن خط فاصله میان کلماتی که هنوز هم شنیدن آنها حالی تازه میبخشد.
وقتی سید حسین سجادی از روزهای شیرین کودکی نخستین روز مدرسهاش میگوید دلت میخواهد چند لحظهای چشمانت را ببندی به آن دوران بروی و شریک خاطرههایی باشی که شنیدنش هم آرامش بخش و جذاب است.
او 62 سال دارد و در مکتب درس خوانده است و اینک نوهاش به مدرسه میرود و زمانی که خاطرههایش را برای پدربزرگ میگوید او نیز به دنیای دیگر میرود و لبش به سخنان شیرینی گشوده میشود.
این دانشآموز روزهای گذشته میگوید: برای نخستینبار که میخواستم به مکتب بروم حال و هوای عجیبی داشتم و هیچ تصوری از فضای کلاس درس نداشتم که همین مسئله موجب ترس بسیار زیادم شده بود.
وی ادامه میدهد: با همه اینها دوست داشتم مستقل باشم و خودم بدون مادرم و با دوستانم روز اول به مکتب بروم اما بر خلاف میلم مادرم مرا همراهی کرد و در طول مسیر نکات زیادی را به من گوشزد کرد که باید رعایت میکردم.
او میگوید: «به معلمت احترام بذار، سر کلاس همه حواست به درس باشه، با همکلاسیات مهربون باش، دست به سینه بشین و هرچی معلمت گفت بگو چشم» اینها حرفهایی بود که مادرم به من گفت و برای همیشه در ذهنم ماند.
سجادی در حین صحبت لبخند میزند و از مرور خاطرات گذشته لذت میبرد و میافزاید: وارد مکتب که شدم سعی کردم هرچه مادر گفته را انجام دهم معلم که جلوی در ایستاده بود و به بچهها خوشآمد میگفت و با همه دست میداد، به من که رسید دست به سینه نگاهش کردم.
او در حالی که میخندد ادامه میدهد: چون مادرم گفته بود دست به سینه باش از همان جلوی در دست به سینه بودم و حتی دستانم را باز نکردم تا با معلمم دست بدهم او هم خندهاش گرفته بود و دستی بر سرم کشید و رفتم و گوشهای نشستم در حالیکه تا آخر کلاس همینطور دستهایم را بهم قفل کرده و سرم را پایین انداخته بودم.
در گذشته رابطه بین دانشآموز و والدین و معلمها جور دیگری بود و ترس باعث میشد تا احترام بیشتری حاکم شود که خود از جنبهای خوب و از جنبهای دیگر بدیهایی هم داشت که عامل ترس بیش از حد دانشآموزان میشد.
ترس از مدرسه برای اغلب افراد وجود دارد چه قدیمیها چه دانشآموزان این دوره که نسبت به زمان برای هر یک متفاوت بوده اما نقش والدین در کاهش این اضطراب و ترس بسیار موثر است.
اجتماعی بودن کودک میتواند بر کنترل ترس و استرس در او کمک کند و برای نخستینبار خیلی راحت دانشآموز بتواند وارد فضای اجتماع شود و اجتماعی بودن را بیاموزد.
عباس حیدری یکی دیگر دانشآموزان قدیم است که وقتی از خاطراتش میگوید دلت میخواهد دقیق گوش بدهی و تجربیاتش را نیز استفاده کنی.
او میگوید: در گذشته والدین فرزندان خود را از مدرسه و معلم میترساندند و مدام به آنها گوشزد میکردند که اگر خطایی سر بزند به معلمش میگویند و این یکی از اشتباهات بزرگی بود که موجب گریز دانشآموزان از مدرسه میشد.
حیدری عقیده دارد معلم و دانشآموز باید در فضایی دوستانه ارتباط داشته باشند تا خود دانشآموز برای رفتن به مدرسه انگیزهای قوی پیدا کند و به زبان خودمانی دلش برای مدرسه تنگ شود.
وی میافزاید: صحبتهای پدر و مادر و آگاهی دادنشان به فرزند هم بی تاثیر نیست چون یادم هست در گذشته پدرم مرا خیلی از مدرسه میترساند و مدام خاطراتی از فلک کردن و کتک زدن دانشآموزان میگفت و این به دلیل سادگی قدیمیها بود.
حیدری به خاطره نخستین روز مدرسهاش اشاره میکند و ادامه میدهد: روز اول برای رفتن به مدرسه آماده شدم و طبق رسم نخودچی و کشمش به عنوان تغذیه همراهم بود سر کلاس رفتم و بدون توجه شروع به خوردن آنها کردم.
وی عنوان میکند: معلم با دیدن این کار مرا جلوی کلاس برد و به عنوان متخلف تنبیهم کرد و عقیده داشت که از روز اول باید حواس همه جمع شود.
خواب در گودال در دومین روز مدرسه
حیدری میگوید: روز دوم با توجه به زهر چشمی که معلم گرفته بود تا نزدیک مدرسه رفتم اما در گودالی که همان اطراف بود خوابیدم تا مدرسه تعطیل شد و به همراه دانشآموزان دیگر به خانه برگشتم.
حال و هوای روزهای اول مدرسه بسیار دلپذیر و دوست داشتنی است و تمام این دغدغهها و اضطرابها تبدیل به خاطراتی ماندگار میشوند که یادآوریشان لبخند بر لب میآورد. راستی شما چه خاطرهای از نخستین روز مدرسه دارید؟
انتهای پیام/123
کد مطلب: 16061