قم نيوز: در زندگی ما افرادی وجود دارند که نقش مهمی را در شکل گیری و هویت بخشی زندگی ما ایفا کردهاند که متاسفانه در برخی از مواقع آنان را به دست فراموشی میسپاریم و یادی از آنان نمیکنیم.
پدران و مادرانی که به دست فراموشی سپرده شدند
خبرگزاری تسنیم , 27 بهمن 1392 ساعت 11:52
قم نيوز: در زندگی ما افرادی وجود دارند که نقش مهمی را در شکل گیری و هویت بخشی زندگی ما ایفا کردهاند که متاسفانه در برخی از مواقع آنان را به دست فراموشی میسپاریم و یادی از آنان نمیکنیم.
به گزارش قم نيوز، در زندگی ما افرادی وجود دارند که نقش مهمی را در شکل گیری و هویت بخشی زندگی ما ایفا کردهاند که متاسفانه در برخی از مواقع آنان را به دست فراموشی میسپاریم و یادی از آنان نمیکنیم.
همین افرادی را که دوست میداریم را در لحظههای مهم زندگیشان به دست فراموشی میسپاریم اما به این فکر نمیکنیم که آنان چشم انتظار لحظهای دیدن ما هستند چشم انتظار فرزندان و عزیزانی که با خون دل آنها را به ثمر نشانده و حال مورد این عزیزان به آنان توجهای ندارند.
امروز به دیدار پدران و مادرانی رفتم که منتظرند تا فرزندانشان را برای دقایقی هر چند کوتاه ملاقات کنند و این خواسته زیادی نیست که فرزندانشان با کمی مهربانی و نگاه گرم به سراغشان بروند و دقایقی آنان را خوشحال کنند.
پدر و مادرها تمام عمرشان را به پای فرزندانشان بدون هیچ چشم داشتی میگذارند و حال آنکه فرزندان با کمترین محبت و با سنگدلی تمام این عزیزان را به سرای سالمندان میفرستند و بهانهای همچون «پیر شده نمیتونم ازش مواظبت کنم» و «وقتم برام ارزش داره نمیتونم همه عمرم رو مراقبش باشم» را میآورند و در این لحظه به این فکر نمیکنند که پدر و مادرها هم عمر و جوانیشان را به پای ما صرف کردهاند و چه شبها و روزهای را برای ما وقت صرف کردند.
امروز فرزندانی را دیدم که چه دیر یاد پدران و مادرانشان افتادهاند چه دیر حالا که پدر و مادر دستشان از دنیا کوتاه شده به دنبال محبت آنان هستند و از کرده خود پشیمان هستند که چرا روزی عزیزترین فرد زندگی خود را در این خانهها رها کردهاند.
آیا میتوان فردی را یافت که جایگزین این افراد کرد و آیا به این فکر نمیکنند که روزی خودشان در اینجایگاه قرار میگیرند و فرزندانشان نیز با آنان چنین رفتاری را میکنند. بیشک اگر فرزندان امروز به این نکته توجه کنند دیگر این دو گوهر با ارزش زندگی را در چنین مکانهای رها نمیکنند.
در یک روز برفی به سمت آسایشگاه معلولین و سالمندان فیاض بخش میروم هوا بسیار سرد است اما به طور یقین میدانم که با گرمی و مهربانی پدر و مادرها دیگر احساس سرما نمیکنم با هماهنگیهای لازم از میان ساختمان قسمت معلولان میگذرم در میانههای راه روانشناسی نیز همراهم میشود.
ساختمان سرای سالمندان شامل دو طبقه میشود طبقه اول مخصوص پدرها و طبقه دوم مخصوص مادرها و به همین علت در ابتدا سری به پدرها میزنم، ۷۲ پدری که روزی نقش اول خانواده را ایفا میکردند و به نوعی نمونه و نماد قدرت خانواده بودند اینک در سرای سالمندان هستند و دیگر قدرت و شکوهی از گذشته خود به یادگار ندارند.
در حالی که با هر یک از این پدران مشغول سلام و احوال پرسی هستم متوجه پدری میشوم که بر روی زمین نشسته است به سراغش که میروم میگویم: زمین سرد است پدرجان بفرمایید روی صندلی بشینید، بدون آنکه نگاهم کند میگوید: پسرم قرار امروز به دیدنم بیاد حوصله ندارم کاری بهم نداشته باش؛ دیگر جوابی برایش ندارم از خودم از فرزندان ایران زمین بیزار میشوم.
متاسفانه برخی از این پدران مجهول الهویه و بعضی بیسرپرست هستند اما با این حال در سرای سالمندان فیاض بخش برای خود خانوادهای تشکیل دادهاند و در کنار هم و با شوخی و خنده روزگار خود را سپری میکنند اما با این حال در بعضی از مواقع تنها دلشان فرزندانشان را میطلبد و دیدار آنها را و چه خوب میشد اگر تنها خواسته آنها را مورد اجابت قرار داد.
در این میان هنوز برخی از پدران هستند که قدرت و شکوه خود را حفظ کردهاند و با لحن رسمی و بدون هیچ گونه ضعفی سخن میگفتند پای صحبتهای یکی از پدران مینشینم میگوید: من آزاری به فرزندانم نمیرساندم و تمامی کارهای مربوط به خودم را قادر بودم انجام دهم اما با این حال مرا به اینجا آورند.هم اتاقیش ادامه حرفای او را میگوید: ما از این دنیا و فرزندانمان انتظار زیادی نداریم و تنها دوست داریم هر چند وقت یکبار فرزندان و نوههایمان به دیدنمان بیایند و به گمانمان این خواسته زیادی نیست پرستاران اینجا به خوبی از ما مراقبت میکنند اما باز هم جای فرزندانمان را نمیتوانند برایمان پر کنند.
با خود میاندیشم که روزها برایشان چقدر تکراری و کسالت بار میگذرد به خصوص در فصل سرما که نمیتوانند از محوطه فضای سبز سرای سالمندان استفاده کنند و تنها از پنجره شاهد بارش برف و باران هستند و به دین ترتیب به نوعی از طبیعت اطراف خود استفاده میکنند.
پدران و مادرانی که در این خانهها هستند در همه حال لبخند به لب دارند اما با یک نگاه میتوان مشاهده کرد که لبخندشان مصنوعی و به نوعی از سر اجبار است و لبخندشان آن روح شادی بخش و طعم خوش زندگی را ندارد و چه مظلومانه خواسته خود را مطرح میکنند و خواستههایشان چیزی جز پایان چشم انتظاری نیست.
پس از اینکه با تمامی پدران به گفتوگو مینشینم با تک تکشان خداحافظی میکنم و قول میدهم باز هم به سراغشان بروم البته خوب میدانم که بازدید بعدی سال دیگر و برای گزارش دیگری است.
با روانشناس مجموع از پلهها بالا میروم تا سری به مادرانی که نمونه مهر و لطف هستند و به نوعی ذرهای از وجود لطف خدا در وجودشان است رو به رو شوم و چه صحنه خوبی را در لحظه ورود دیدم مادری که با لبخند به استقبالم آمد و مرا تنگ در آغوش گرفت و ابراز خوشحالی کرد.
بسیاری از مادران در سالن اصلی مشغول تماشای فیلم بودند اما با ورودم همه با صدای بلند شروع به سلام و احوال پرسی کردهاند آنجا متوجه شدم مادران در همه حال نمونهای از مهربانی و مقاومت هستند و میان فرزند خود و دیگری فرقی قائل نمیشوند.
۶۸ مادر در سرای سالمندان فیاض بخش روزها و شبهای بسیاری را در کنار یکدیگر بودند و در این حال منتظر لحظهای دیدار فرزندانشان هستند، با بغضی که علت آن را نمیدانم به سراغ یکی از مادران که به علت سردی هوا دراز کشیده است میروم پس از سلام میگوید: از من عکس نگیر تا برایت شعر بخوانم و من جواب میدهم بخوان مادرم و او ابیاتی از شهر حیدر بابای شهریار را میخواند و چه خوش صدای این مادر داشت.
با او خداحافظی میکنم و به سراغ مادر دیگری میروم مرا تنگ در آغوش میکشد و تختش را نشانم میدهد و میگوید: بیا بشین دخترم تمیزه راحت باش و من از این همه مهربانی این مادر شرمنده میشوم خودش را زهرا معرفی میکند و برای تمامی پرسنل مجموعه فیاض بخش آرزوی عاقبت بخیری میکند و میگوید: من فرزندی ندارم و تمام این عزیزان را مانند فرزند خود دوست دارم.
پیش از این بغض اجازه صحبت کردن با مادران دیگر را نمیدهد از تمامی مادران خداحافظی میکنم و با همراهی روانشناس بیرون میآیم.
این تنها من نیستم که از دیدن این صحنهها حالم خراب شد تمامی افراد با سر زدن به این گونه مراکز و رو به رو شدن با این نوع محبت خالص و صمیمی تحت تاثیر قرار میگیرند و از بیوفای و بیمهری خود شرمنده میشوند.
انتظار طعم تلخ و ناخوشایندی دارد که هیچ فردی قادر به تحمل ان نیست و حال آنکه مادران و پدرانی که در سراهای سالمندان به سر میبرند سالهاست که طعم تلخ انتظار را به دوش میکشندو منتظر لحظهای دیدن خانوادههایشان هستند.
انتهای پیام/126
کد مطلب: 19487