قم نیوز: تقدیر بر این بود که پیکرش، همچنان بدون سر به وطن بازگردد و در ماه عزای حضرت ثار الله (ع)، نه تنها بر شانههای مردم، بلکه بر شانههای افلاکیان تشییع شود.
به استقبال آنکه خدا، خریدارش شد
قصه به "سر" رسید؛ شهادت مبارک است ...
خبرگزاری حوزه نیوز , 5 مهر 1396 ساعت 18:01
قم نیوز: تقدیر بر این بود که پیکرش، همچنان بدون سر به وطن بازگردد و در ماه عزای حضرت ثار الله (ع)، نه تنها بر شانههای مردم، بلکه بر شانههای افلاکیان تشییع شود.
به گزارش قم نیوز روزهایی به درازای یک عُمر گذشت، روزهای انتظار برای بازگشت یک پیکر مطهّر.
این چشم به راهی سرانجام به سر آمد و اکنون، او در میان ماست، اگرچه همچنان بی سر؛ اما سرافراز و سربلند. او اکنون محسن دیگری شده است:
میرسد عطر گلاب گل پرپر شده ای
بدن غرق به خون، قامت بی سر شده ای
سرت ای مرد سلامت، سر بی تن شده ات
شیر مردی که چنین شیعه حیدر شده ای
قَدَم ات بر سر چشمان دل خسته ما
که برای دلمان یار و برادر شده ای
یک جهان غرق شد از بارش چشمان وطن
و تو در وسعت این عشق شناور شده ای
بازگرد از سفرت بی سر و بی جان و ببین
روضه خوان دل غم دیده مادر شده ای
از همان روز که سربند، سرت را بوسید
انتخاب از طرف حضرت خواهر شده ای
چه شد آن روز چه شد؟ وای عجب معرکه ای
سر فدا کردی و بی سر تو چه سَرور شدهای
در بلندای نگاه تو در آن لحظه فقط
کربلا بود و در این روضه مُصوّر شدهای
راز چشمان تو و صورت ماه تو چه بود؟
که چنین یک تنه دلداده و دلبر شدهای
هر غزل را که ورق زد دل من، وصف تو شد
شعر، سر دادی و خود قافیه گستر شدهای
همگی چشم به راهیم بیایی هر چند
بدنت بی سر و تو محسن دیگر شده ای
وقتی رفت، از همه چیز دل بُرید و از همه خواست تا دعا کنند، خدا، خریدارش شود:
برداشت به امّید تو ساک سفرش را
ناگفته ترین خاطره دور و برش را
برگشت، نگاهی به من انداخت و خندید
بوسید در آن لحظه آخر پسرش را
برخاسته بود العطش از مجلس روضه
آتش زده بود آه؛ دل شعله ورش را
پر زد به هوای حرم عشق که شاید
یک روز بریزد همه جا بال و پرش را
آهسته فقط گفت امان از دل زینب
وقتی که رساندند به مادر خبرش را
این کرب و بلا نیست؛ دمشق است که هر بار
یک جور شکسته، دل هر رهگذرش را
آیا تن بی جان تو هم زیر سم اسب
بگذار نگوییم از این بیشترش را
در راه دفاع از حرم عشق چه خوب است
عاشق بدهد مثل تو صد بار سرش را
او به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی نمونه ای درخشان از رویشهای اسلامی و انقلابی است:
"شهید حُججیِ عزیز در دنیایی که روزنههای اغواگر صوتی و تصویری فراوانی وجود دارد، چنین درخشید و خداوند او را همچون حجتی در مقابل چشم همگان قرار داد."
شکی نیست که او تنها یک نمونه از این رویشهاست.
در این سالها، چه بسیار مادران و پدرانی بودند که با رضایت قلبی، اسماعیلان خود را به قربانگاه عشق و جنون رهنمون شدند و همچنان حاضرند تا نه تنها خود، بلکه دیگر فرزندان خود را نیز در راه احیای دین خدا، حفظ حریم اهل بیت (ع) و دفاع از آیین سرخ حماسه و ایثار قربانی کنند؛ اما در عین حال تردیدی وجود ندارد که یکی از شاخصترین این خانوادهها، خانواده شهید سرافراز، حُججی است، خانواده ای که فرزند خود را برای این راه تربیت کردند و پس از شهادت مظلومانه اش هم، چنین بیانیه دادند:
"تاریخ بداند امروز سربازان امام خامنه ای، ادامه دهنده راه سربازان خمینی کبیر و قبل تر از آن سربازان اهل بیت(ع) هستند مثل عمار، سلمان، بلال، میثم تمار، حر، حبیب بن مظاهر و این راه تا ظهور حضرت حجت (عج) ادامه دارد ... .
تاریخ بداند و در سطر سطر خود ثبت کند، محسن حججی رفت تا بگوید اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا (ع) از تبار سلمان آماده دفاع از حرم عمه سادات، حضرت زینب (س) هستند و پای سند این آمادگی مهر عشق زده اند؛ عشقی که برای وصالش از اهل و عیال و خانمان گذشتن قدم اول است و سر دادن و سر بر دامان زینب (س) گذاشتن، منتهای آمال است ... ."
اینچنین بود که محسن عزیز، با ایثار مثال زدنی خود، به دفاعی مقدس روی آورد و به آن پایبند ماند.
او دفاع از حرم مطهر اهل بیت (ع) را وظیفه قطعی و ایمانی خود دانست و تمام هستیِ خود را هم در این مسیر تقدیم کرد تا خدا هم همه چیز به او ارزانی دارد.
شاید همین اخلاص بود که سبب شد تا یک "نگاه" او، ایران و بلکه جهان را در حیرت و بُهت فرو بَرَد:
نگاهش فاش میگوید که از خنجر نمیترسد
که سرباز حرم از بذل جان و سر نمیترسد
فراوان دارد از این جان نثاران، حضرت ارباب
بلی ساقی ز خالی ماندن ساغر نمیترسد
بس است این زوزهها ای گرگهای جنگل جالوت
از این دندان نشان دادن که شیر نر نمیترسد
همیشه از شهادت تا شقاوت راه باریکی است
کسی که توشه اش شد ذکر "یا حیدر"، نمیترسد
برای "محسن" از دیوار و در کمتر بخوان، مدّاح
که از چیزی به غیر از روضه مادر نمی ترسد
و این مضمون عرفانی، در شعر پیمان طالبی هم مورد اشاره است:
ای تیغ! استخاره مکن! آب دیده شو
ای تن! جریحه دار شو! ای سر! بریده شو
یکبار همه شده، بزن از سینه ام برون
فریاد بی صدای من! آنَک شنیده شو
از بین دلبرانِ به جَلوَت در آمده
ای دل بیا و عاشق یار ندیده شو
گر با تو دعوی غمِ اُمّ المصائب است
چون تیغ منحنی حسین اش، خمیده شو
خاکی اگر، به رشته تسبیح در بیا
گر قطرهای، ز آب وضویی چکیده شو
با مرگ چیزی عاید انسان نمیشود
این راه بهتر است؛ شهیدِ عقیده شو
پروانه وار در تن پیله نهان شدی
بر دستها شهید من، این بار دیده شو
ای شعر! اگر حدیث تو مضمون چشم اوست
بیخود نگیر وقت غزل را، قصیده شو
محسن عزیز، این حجّتی از حُجَج دین، اکنون به وطن بازگشته است تا تشییع اش، حماسه ای دیگر بیافریند:
خبر دادند میآید شهید بی سر از میدان
به منزل می رسد آلاله اما پرپر از میدان
خبر دادند بر میگردد آن سردار نام آور
سرافرازانه در آغوش گرم مادر از میدان
به پاخیز ای وطن! آماده شو، آماده تشییع
که در راه است پرچمدار خونین پیکر از میدان
به رسم عاشقی آذین ببندید ای کبوترها
تمام آسمان شهر را سرتاسر از میدان
تمام جنگها را خواندهام؛ جای تعجب نیست
بدون زخم هرگز برنگشته حیدر از میدان
تمام غصه ام از روز عاشوراست، وقتی که
نشد تا خیمهها برگردد آن روز اکبر از میدان
برای بندة تردید نه اما برای او
که دارد عشق زینب نیست هرگز بهتر از میدان.
شکی نیست که این روزگار سپری خواهد شد و سرانجام، حضرت موعود خواهد آمد و بساط ظلم برچیده خواهد شد، روزی که محسن عزیز هم به همراه جمعی از مومنان خفته در خاک، به یاری آخرین امام و حجت خدا خواهند برخاست:
کلک خبر گشته پریشانِ داغ
خونِ شقایق شده جاری به باغ
قاصدک آورده خبر از دمشق
قصۀ سربازی اصحاب عشق
شامِ بلا باز خبرساز شد
باز بلا قافیه پرداز شد
شیعه بلاگو شده بر اَلَست
عطر شهادت همه را کرده مست
وز همه سو بانگ بلا می رسد
عطرِ خوشِ کرب و بلا می رسد
رخ زِ قمر غرقه به خون آمده
سر زِ تنِ ماه، نگون آمده
مویِ علی غرقه به خون گشته باز
فاطمه بنشسته بخواند نماز
اَلعطش از سوی حرم میرسد
غرقه به خون مَشک و علم میرسد
کرب و بلایی شده بر پا به شام
شیعه سراپا به تب انتقام
آمده ویرانه دو بارویِ آه
خون چکد از گوشه ابروی ماه
خرمن دل را همه آتش زدند
شعله به دامان سیاوش زدند
خنجر کین سر زِ قمر می زند
فاطمه بر سینه و سر می زند
ای سر شوریده، سلامٌ علیک
کرب و بلا دیده سلامٌ علیک
ای تن بی سر شده در راهِ عشق
ای که شدی محرم درگاهِ عشق
کاوۀ آهنگر ایران تویی
آرش این قوم دلیران تویی
ای که شکسته کمرِ ما، غم ات
مردم ایران همه در ماتم ات
ای مه بی سر شده در راهِ عشق
وعده ما با تو سحرگاهِ عشق
با پسر فاطمه آیی چو باز
فتح یمن سازی و فتحِ حجاز.
و اینک، زمان تبریک این عروج عاشقانه و عارفانه و آغاز سرخِ موسمِ بعثت و همچنین خواندن آیههای جنون در جهان است:
قصه به "سر" رسید؛ شهادت مبارک است
آغازِ پرشکوهِ حکایت، مبارک است
"هَل مِن مُعینِ" عشق به جان تو تا رسید
با سر دویده ای به اجابت؛ مبارک است
خود را را به ظهر کرب و بلایت رساندهای
خود را رسانده ای سر ساعت؛ مبارک است
بخشیده ای تو با رَجَزِ چشمهای خود
معنای تازه ای به شهامت، مبارک است
آخر دعای هر شب تو مستجاب شد
آخر رسید روزِ سعادت، مبارک است
آورده اند پیرهن خونی از بهشت
پیغمبرم! ردای رسالت مبارک است
برخیز و آیههای جنون در جهان بخوان
آغاز سرخِ موسمِ بعثت مبارک است.
محسن حججی اکنون یک عیار است، او به یکی از جاودانه ترین شهدای ایران عزیز و البته شهدای جهان اسلام تبدیل شده، شهیدی که تاریخ و آیندگان، از وی به عنوان یکی از الگوهای بی بدیل یاد خواهند کرد و از او، بیشتر خواهند گفت.
انتهای پیام/ 137
کد مطلب: 54169