قم نیوز: شب نهم ماه محرم، به نام حضرت ابوالفضل العباس نامگذاری شده است و شاعران آیینی در سوگ شهادت سقای دشت کربلا روضه های منظوم بسیاری دارند.
شب نُهم محرم و روضه منظوم حضرت قمر العشیره (ع)
او یک تنه تمام بنی هاشم من است ... با این حساب لشکرم از دست می رود
خبرگزاری فارس , 7 مهر 1396 ساعت 20:00
قم نیوز: شب نهم ماه محرم، به نام حضرت ابوالفضل العباس نامگذاری شده است و شاعران آیینی در سوگ شهادت سقای دشت کربلا روضه های منظوم بسیاری دارند.
به گزارش قم نیوز شب و روز نهم ماه محرم الحرام، یاد و خاطره سقای دشت کربلا، حضرت قمر العشیره، ابوفاضل (ع) گرامی داشته میشود، سرداری که با شهادتش، حضرت سیدالشهداء (ع)، عبارت "الآن اِنکسَرَ ظَهری و قَلَّت حیلَتی" را به کار بردند؛ (اکنون پُشتم شکست و چاره ام اندک شد).
درباره این سردار رشید و شهید سپاه امام حسین (ع)، منظومههای فراوانی از سوی شاعران آیینی و البته شاعران قم سروده شده است که شعر شاعره آیینی دیار حضرت کریمه اهل بیت (س)، طیبه تقی زاده، از آن جمله است، شعری که درباره حضرت ام البنین (ع) و چهار شهید او و از جمله حضرت عباس بن علی (ع) در کربلاست:
هر لحظه ممکن است که صحرا چهار بار
این غم احاطه کرده تو را تا چهار بار
تو ایستاده ای و جهان در مقابلت
صحرا نشسته تا کمرت تا چهار بار
تا ابرها به پیکرِ ماهِ تو ریختند
تاریک شد به چشم تو دنیا چهار بار
حالا صدای توست که در گوش بادهاست
پشتم شکست،"اَشهَدُ اَن لا ..."، چهار بار
تو سربلند میشوی؛ از جا بلند شو
قرآن بخوان به حُرمت سرها چهار بار
در صور خون دمید خدا و به پا شده ست
در این زمین، قیامت عُظمی، چهار بار
حجت الاسلام محمدجواد غفورزاده، متخلص به "شفق" یکی دیگر از شاعران این عرصه است که در دو بیت و به اختصار چنین سروده است:
هر دل که به عشق، پایبندش کردند
با مِهر حسین، ارجمندش کردند
بر پای علمدار، چو بر خاک افتاد
با نام " ابوالفضل " بلندش کردند
این نیز دو بیت از شاعر آیینی و مداح اهل بیت (ع)، سعید حدادیان:
حرف دلِ آب را کجا میزد مشک
سرتاسر کربلا صدا میزد مشک
تیری آمد به قلب عباس نشست
چون طفل رُباب دست و پا میزد مشک
محمدسعید میرزایی هم در بخشی از شعر خود و با تکرار معنادار واژه "آب"، چنین به سوگ نشسته است:
دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست
یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست
آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت
انگار نیست زخمی و انگار هست، دست
از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب!
از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست!
عمری به روی سینه به نزد حسین بود
حالا به خاک پای برادر نشست، دست
در کار عشق، عرض طلب، بی وسیله است
کز دست شسته بود، به بزم الست، دست
در بزم عشق، محرم ساقی نمی شود
از هست و نیست تا نکشد میپرست، دست
دستی طلب که بال بهشتی شود تو را
آسان به راه عشق نیاید به دست، دست
سقای کربلایی و ساقی ست، نام تو
تا آب هست و آینه، باقی ست نام تو
و اینک شعر محمد بیابانی، از زبان حضرت ساقی عطشان کربلا و خطاب به مولایش امام حسین (ع):
بیا به علقمه دریاب تکسوارت را
به خاک بنگر علمدار کارزارت را
تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین
مگیر از من بی دست، این جسارت را
مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا
به امر مادرتان گفتم آن عبارت را
بگیر لاله چشمم که خوب بنگرمت
بده دوباره به من فرصت زیارت را
خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه
چگونه بنگرم اطفال بی قرارت را
سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من
به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را
صدای هلهلهها تا رسید فهمیدم
یقین به خنده کشیدند انکسارت را
سریعتر برو که این نگاههای حریص
شروع کرده به سمت خیام غارت را.
اکنون شعری از محسن عرب خالقی را با هم مرور میکنیم:
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده
بعد افتادن عکس تو در آینه ی آب
برکه از شوق رُخ ات، خانه مهتاب شده
این فرات است که از درد غمت، ای دریا
بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده
تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست
دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده
تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز
همه گفتند که ابروی تو محراب شده
صحنه ای که کمر کوه شکست از غم آن
عکس تیری ست که در دیده تو قاب شده
عطیه سادات حجتی نیز از بانوان شاعر آیینی ماست که در شعر خود، حضرت عباس (ع) را، هارون امام حسین (ع) میخواند:
دل داده ام به نغمه "اَدرِک اَخا"ی تو
با من چه کرد شور "برادر بیا"ی تو
دست تو روی دست من و جبرئیل هم
آورده است بال پریدن برای تو
با تو چه کرد دیدن قد دو تای من
با من چه کرد دیدن فرق دو تای تو
هارون من چگونه شکافد در این دیار
دریای غصههای دلم بی عصای تو
دیگر بس است گفتن "روحی لک الفداء"
دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو
در پیش خیمه گفته ام "إرکب بنفسی انت"
یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو
یک چشمه آب اگر که میان خیام بود
صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو
از خندهها بلند شده های های من
از گریه ام بلند شده های های تو
این هم بخشی از شعر قاسم نعمتی است و از زبان امام حسین (ع):
خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلی ترین ستون خیام حرم شکست
فریادهای "اِنکسَرَ" بی دلیل نیست
در اوج درد، تکیه گه آخرم شکست
از نالههای "یا ولدی" در کنار تو
معلوم شد که باز دل مادرم شکست
درد مرا فقط پدرم درک میکند
دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست
ساق عمود در سر تو گیر کرده است
نعره زنم که وای، سر حیدرم شکست
تو در میان علقمه از پا نشستی و
در بین خیمهها سپر خواهرم شکست
وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت
دیدی غرور ساقی آب آورم شکست
آن شب که سوختهها همه دور زینب اند
گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست
محمدعلی کردی هم در این مصیبت جانکاه چنین سروده است:
مشک برداشت به دریا برود؛ برگردد
پی یک جرعه تسلّا برود؛ برگردد
امر این بود که شمشیر حمایل نکند
با کمی صبر و مدارا برود برگردد
همه وحشت دشمن هم از این بود فقط
که علمدار مبادا برود برگردد
پشت یک سد هزاران نفره دریا بود
در خودش دید که تنها برود برگردد
هدف تیر و کمانها دل مَشکی شد تا
نگذارند که سقا برود برگردد
دختری فکر نمی کرد به دنبال عمو
با قد خم شده بابا برود برگردد
ساعتی بعد؛ علی ... آب ... سه شعبه ... بابا
مانده سوی حرم آیا برود؟... برگردد؟
در شعر محسن حنیفی هم سخن از لقب "ذُخرُ الحسین" برای حضرت ساقی (ع) است:
برای آینه بودن که انتخاب شدم
چو ماه مطلع انوار آفتاب شدم
مرا هر آینه "ذُخر الحسین" میخواندند
دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم
امان که مشک تهی، آبروی من را ریخت
من از خجالت لبهای تشنه آب شدم
ابوتراب شدم تا به خاک افتادم
اسیر کینه قوم بنی شراب شدم
چقدر نیزه تشنه به جان من افتاد
که جرعه جرعه پر از زخم بی حساب شدم
به جای دست بریده دو بال سهمم شد
پناه روسری و خیمه و حجاب شدم
دلم شکسته سرم را به حرمله دادند
که مزد ذبح علی کودک رباب شدم
و اکنون تنها به دو بیت از شعر علی اکبر لطیفیان بسنده میکنیم:
او یک تنه تمام بنیهاشم من است
با این حساب لشکرم از دست میرود
دارم برای غارتم آماده میشوم
ای وای من، برادرم از دست میرود
این هم چهار بیت از شعر سعید خرازی در رثای حضرت ابوفاضل (ع):
داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد، ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
پیش ِمن با سر مُنشَق شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است
تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم
دستت افتاده ز تن، فرق تو شقّ القمر است
وعده ما به نوک نیزه، به هر شهر و دیار
که به دنبال سرت، خواهرمان رهسپر است
رضا قربانی نیز در این مصیبت جانسوز، شعری پنج بیتی دارد که یک بیت از آن را به عنوان بیت برگزیده بیان میکنیم:
بدونِ دست، کسی که تن اش پُر از تیر است
خدا کند ز بلندی، فقط زمین نخورد
این هم دو بیت از شاعر فعال آیینی کشور، مرتضی امیری اسفندقه:
هزار سال از آن ظهر داغ میگذرد
هنوز روضه جانبازی ات، مکرّر نیست
قسم به مادرت امّ البنین! امامی تو
اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیس.
و اکنون این گفتار را با شعری از علی زمانیان، از زبان امام حسین بن علی (ع) و خطاب به حضرت عباس بن علی (ع) به ختام مینشینیم:
برخیز ای ستون حرم وقت خواب نیست
با من بیا به خیمه نیازی به آب نیست
این مشک را بگیر و ببر خیمه و بگو
یک قطره هم نبود وَ دیگر رباب نیست
وقت غروب، بعد تو و قاسم و علی
دیگر برای ناقه زینب رکاب نیست
آن لحظه لااقل تو ز جا خیز و خود بگو
بی رحم! جانشین النگو، طناب نیست
حرفی بزن عزیز دلم، دق نده مرا
این مشک پاره پاره برایم جواب نیست
انتهای پیام/136
کد مطلب: 54247