جناب عبدی ظاهرا متوجه این مساله نیز در جملات سردار سرافراز سپاه قدس نشدند که سردار سلیمانی بیش از آنکه آن فرد اغتشاشگر را تقبیح کند، آتش زدن پرچم را غیرقابل تحمل دانسته است. جدای از آنکه آن فرد هتاک کیست و چه سرگذشتی دارد و چگونه فکر می کند وقتی پرچم ایران آتش زده می شود، قبح آن آنقدر بزرگ است که فوریت مساله تقبیح و برائت از آن است بعد داستان پردازی درباره فرد هتاک.
به گزارش قم نیوز حمایت از اغتشاشاگران در کارنامه اصلاح طلبان مورد عجیبی نیست و در تمام بیست سال اخیر یکی از اصلی ترین کنش های سیاسی چهره های دوم خردادی، حمایت علنی و تمام عیار از هرج و مرج طلبان و آشوبگران بوده است.
نکته تلخ تر نیز این است که برخی از همین چهره های تندروی اصلاح طلب، خود یا تئورسین اغتشاشات بوده اند و یا فرمانده میدانی آشوب ها! همچنان که کارنامه پسا انتخابات 88 اصلاح طلبان، گویای همه موارد مذکور است.
اما در حالی که آتش زدن پرچم توسط برخی از اغتشاشگران یکی از مواردی بود که مردم ایران را وادار به واکنش سریع و کم سابقه کرد، بی شک یکی از تلخ ترین صحنه های سالهای اخیر کشور نیز همین حادثه محسوب می شود.
این در حالیست که اخیرا سردار سلیمانی نیز در این باره گفته است: "سردار سلیمانی افزود: من وقتی صحنه نابخردانه آن نادان در آتشزدن پرچم ایران را دیدم خیلی دلم سوخت؛ گفتم ای کاش بهجای پرچم من را (نه تصویر من را) بلکه من را ده بار آتش میزدند؛ چرا که ما برای سرافرازی این پرچم در هر قلهای ده شهید دادهایم."
با این وجود عباس عبدی از تئورسین های جریان اصلاحات طی یادداشتی به سردار سلیمانی پیشنهاد داده به دیدار کسی که پرچم را آتش زده برود و از او سوال های درباره این اقدام بپرسد!
وی در این یادداشت که تلاش شده آدرس های غلطی را هم القا کند، در واکنش به اظهارات فرمانده سپاه قدس، نوشته است: "طبيعي است كه واكنش ابتدايي ما نيز انزجار و تاسف باشد، كه هست، ولي به نظر ميرسد كه اين واكنش نهتنها كافي نيست، بلكه ممكن است موثر هم نباشد. از اين رو به جناب سردار سليماني يك پيشنهاد منطقي ارايه ميكنم. جنابعالي نفوذ و قدرت داريد، دستتان به خيلي از جاها ميرسد، و اين برخلاف وضع ديگران از جمله امثال ما است. پيشنهاد ميكنم بلند شويد و يك ساعت از وقت خود را صرف ديدار با اين نوجوان كنيد. ظاهرا برحسب اطلاع نيروي انتظامي به سرعت شناسايي و دستگير شده است. فيلمبردار هم ببريد تا از ديدار شما تصويربرداري كنند. بعيد ميدانم كه از آن طرف آب آمده باشد يا به ادعاي برخي رابطهاي سببي يا نسبي با داماد صدامحسين داشته باشد. "
وی تصریح می کند: "به احتمال زياد خانواده او چندان ناآشنا نباشند. او در همين نظام آموزش و پرورش ما درس خوانده است. تحت تعليم و تربيت و تبليغات همين صداوسيما بوده است. پس از گفتوگو با او اول به مردم بفرماييد كه اين اتفاق در كدام شهر رخ داد؟ آيا در مناطق شمالي شهر تهران و به قولي مرفهان بيدرد يا عاشقان فرهنگ غرب بود يا از مناطقي كه هماكنون هم بايد، منبع بسيج نيروها براي اقدامات دفاعي از كشور باشد؟ دوم اينكه او از چه خانوادهاي بود؟ آيا خانواده او از غربزدگان يا دشمنان حكومت بودند؟ آيا غيرمذهبي و غيرملتزم بودند؟ بفرماييد كه پدرش در چه شغلي بود و سابقهاش چه بوده است؟ بپرسيد كه چرا اين كار را انجام داد؟ آيا آموزش و پرورش، نظام رسانهاي و نهادهاي ديني كه همه در خدمت ارزشهاي رسمي هستند، به او ياد ندادند كه به پرچم كشورش كه نماد كشور است احترام بگذارد؟ اگر آموزش ندادند، آيا از طريق خانواده و دوستان و جامعه هم متوجه نشد كه بايد احترام بگذارد؟ چرا نميدانست كه شما يا بزرگترهايش براي به اهتزاز در آوردن اين پرچم در متر، متر اين خاك در كربلاي٥ جانفشاني كردهايد؟ چقدر اطمينان داريد كه پدر يا يكي از نزديكان او از مجروحان و جانبازان همان كربلاي٥ يا ساير عمليات نباشد؟ پس چرا يك جوان بايد تا اين حد عليه آن ارزشها نه تنها بيتفاوت كه جري و ستيزهگر باشد؟"
عبدی می افزاید: "مساله مهمتر از آتش زدن آن پرچم به سكوت ناظران در برابر اين رفتار است كه ظاهرا كمتر توجه ما را به خود جلب كرده است. صادقانه و صريح بگويم، اگر ميتوانستم، حتما دست چنان جواني را ميگرفتم و در اولين فرصت او را از زندان رها ميكردم. اين زندان جاي كساني است كه عمر خود را در مقام بيتدبيري و اتلاف منابع كشور و پرخاشگري به اين و آن گذراندهاند و اكنون نيز طلبكار ميشوند. مشكل اينجاست كه شما صادقانه سخن خود را گفتهايد و هنوز با خاطره كربلاي ٥ و دهها عمليات ديگر زندگي ميكنيد كه بسيار هم خاطرههاي ارزندهاي است، ولي دو نكته مهم را در اين ميان فراموش ميكنيم. اول اينكه چرا يك جوان زير ٢٠ ساله خاطره خود را با اين گذشته افتخارآميز پيوند نميدهد؟ علت اصلي اين است كه اين خاطرات و جانفشانيها تبديل به سرمايه ملي نشدهاند. آنها بازيچه دست عدهاي براي به سكوت واداشتن ديگران و نيز كسب امتيازات ويژه هستند. برخلاف شما و تعدادي از دوستانتان كه نخواستيد تا آن گذشته را سرمايه ارتقاي جايگاه و كسب رانت نماييد، و با استناد به آن ديگران را سرزنش يا به سكوت وادار كنيد، متاسفانه بخش قابل توجهي هستند كه اين گذشته دكان دونبش را تبديل به ابزاري براي توجيه موقعيت فعلي و كسب رانت و به سكوت واداشتن ديگران كردهاند. در ميان اين كاسبان كساني هستند كه روحشان هم از حضور در جبهه بيخبر بود، چه رسد به جسم آنان. جوان امروز به علت اين نحوه برخورد با ميراث گذشته، نميتواند با آن همدلي و همراهي و همنوايي لازم را پيدا كند. هيچ كدام از اين دوستان به خود نگفتند كه چرا خاوري و خاوريها با انداختن يك چفيه هر كاري ميكنند و بعد به كانادا فرار ميكنند؟ ريشه اين رفتار در نابود كردن سرمايه تاريخي كشور در جنگ تحميلي پيش پاي متقلبان و فاسدان است. حال چگونه از يك جوان ١٦ ساله انتظار داريم كه خود را با اين ميراث همدل كند؟ "
اما درباره بخشی از اظهارات عباس عبدی نکات ذیل قابل گفتن است:
الف: گرچه از نظر عباس عبدی همه نهادها و افراد و کلا جمهوری اسلامی در آتش زدن پرچم مقصر هستند الا آن جوان نادان اغتشاشگر؛ ولی آقای عبدی خود می تواند به این سوال پاسخ بدهد که کارنامه ایشان و دوستان اصلاح طلبشان در چند سال اخیر چقدر در بوجود آمدن شرایطی که هم پرچم ایران آتش زده شود و هم عده ای تربیت شوند که مستقیما سروقت آتش زدن پرچم بروند، چگونه بوده است؟ اساسا پس از فتنه 88 چه تعداد اغتشاشگر حرفه ای در تهران تربیت شد؟ چقدر خط قرمز شکسته شد تا به پرچم آتش زدن برسیم؟ خود ایشان و دوستانشان چگونه در روی کارآمدن دولتی با کارنامه ضعیف اقتصادی در چند سال اخیر نقش داشتند؟ چقدر ضعف های اقتصادی این دولت در اغتشاشات و عصبانی کردن مردم معترض نقش داشته؟ دولت مورد حمایت ایشان و دوستان اصلاح طلبشان چقدر خط قرمز ملی و اعتقادی را در این سالها شکسته که امروز عده ای اتش زدن پرچم کشورشان برایشان سخت نباشد.
ب: جناب عبدی ظاهرا متوجه این مساله نیز در جملات سردار سرافراز سپاه قدس نشدند که سردار سلیمانی بیش از آنکه آن فرد اغتشاشگر را تقبیح کند، آتش زدن پرچم را غیرقابل تحمل دانسته است. جدای از آنکه آن فرد هتاک کیست و چه سرگذشتی دارد و چگونه فکر می کند وقتی پرچم ایران اتش زده می شود، قبح آن آنقدر بزرگ است که فوریت مساله تقبیح و برائت از آن است بعد داستان پردازی درباره فرد هتاک؛ به همین دلیل است که حاج قاسم می گوید ای کاش ده بار خودش را آتش می زدند ولی یکبار این پرچم آتش نمی گرفت. مقداری درک فهم این مساله جنس خاصی از افراد را می طلبد... همان جنسی که خود از نزدیک دیده باشد که چه خون های پاکی برای پرچم ایران در این سالها ریخته شده ... آن پرچم مقدس موضوعیت دارد ... وقتی چیزی برای یک ملت بسیار مقدس است، آتش زدنش و یا هتک حرمت آن از طرف یک کودک هم دردآور است چه برسد به یک فرد بالغ آشوب گر... چون ذات تقدس آن شی، تقدس ویژه ای است. آن هم پرچمی که منقش به نام «الله» و نمادهای باشد که ایرانیان را به آن در جهان می شناسند.
ج: اما آتش زدن پرچم عموما از یک فرد چشم و گوش بسته اتفاق نمی افتد بلکه از فردی اتفاق می افتد که دقیقا می داند دارد چه می کند! قاعدتا آن کسی که سطل آشغال را آتش می زند به مراتب در رتبه پایین تری از آگاهی به نسبت کسی است که پرچمی را با آرامش و با حرکات خاص شروع به آتش زدن می کند، است! عموما کسانی که پرچم در اغتشاشات آتش می زنند از ارزش نمادین بودن آن اطلاع زیادی دارند که یک پرچم تمیز و سالم را انتخاب می کنند و بعد به وسط خیابان می آورند و جلوی دوربین ها آتش می رنند. همچنان که بی احترامی به پرچم وطن مساله ای نیست که حتی نوجوانان بسیار کمتر از آن فرد نادان اغتشاشگر هم نداند که جایگاه و ارزشش چیست. اولین گره ذهنی پرچم به هر فردی یادآور آب و خاک، سرزمین مادری است و چندان به آموزش خاص و پیچیده ای هم درباره اهمیت آن نیاز نیست.
د: اما اگر روزی با همان جوان نادان اغتشاشاگر که پرچم را آتش زده دیدار شود و واقعیات این چند سوال اخیر انقلاب را بگویند قطعا او از امثال سردار سلیمانی تشکر خواهد کرد و در عوض یقه افرادی همچون عبدی ها، تاج زاده ها، حجاریان ها و خاتمی ها و دیگر آقازاده های فتنه گر را خواهد گرفت. اگر فضای واقعی برای تفکر برای او بگذارند خواهد فهمید که چه کسانی در این سالها جنگ رفتند، چه کسانی سی سال است تلاش می کنند اقتصاد و فرهنگ غربی را در این مملکت تئوریزه کنند؟ از دل چه تفکر اقتصادی و فرهنگی خاوری ها، زنجانی ها و ... متولد شد. و مهمتر از همه خواهد فهمید که چه کسانی در این سالها برای پرچم ایران جان دادند و در عوض چه کسانی آنها را در روزهایی که در سوریه و عراق می جنگیدند، تقبیح و سرزنش می کردند.
انتهای پیام / 136