در آستانه دیدار سالیانه شاعران با رهبر معظم انقلاب مروری بر برگزیده اشعار خوانده شده توسط شاعران قمی در محضر مقام معظم رهبری خالی از لطف نیست.
به استقبال محفل شعر و شعور
شاعران قمی در دیدار سال گذشته با رهبری چه شعرهایی خواندند
خبرگزاری فارس , 9 خرداد 1397 ساعت 10:22
در آستانه دیدار سالیانه شاعران با رهبر معظم انقلاب مروری بر برگزیده اشعار خوانده شده توسط شاعران قمی در محضر مقام معظم رهبری خالی از لطف نیست.
به گزارش قم نیوز " امیرعلی عفیف نیا" سالهاست که در شب میلاد حضرت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (ع)، جمعی از شاعران کشور به محضر رهبر فرزانه انقلاب میشتابند تا ضمن شعرخوانی، شنوای آخرین رهنمودهای ایشان باشند.
و اما در آستانه دیدار سال جاری، باید گفت که نقطه عطف دیدار سال گذشته، شعرخوانی تعداد قابل توجهی از شاعران دیار حضرت کریمه اهل بیت (ع) بود که از جمله آنها میتوان به طیبه عباسی اشاره کرد:
اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچههای شرقی "العفو" راهی نیست
مرا إشراق روی ات کافی ست ای نور قدوسی!
که فیض دیگران چون شمع، گاهی هست گاهی نیست
برای آن کسی که لای شب بوها تو را میجست
به غیر از متن خوشبوی شقایق جان پناهی نیست
نظربازی نباشد در مرام عاشقان، هیهات!
که چشمم بی تماشای تو در بند نگاهی نیست
کجا باید تو را پیدا کنم؟ هرجا که آهی هست
کجا باید تو را پیدا کنم؟ هرجا که راهی نیست
یکی دیگر از شاعران قمی که سال گذشته در محضر رهبری شعر خواند؛ محمدحسین مهدویان با شعری درباره ضرورت توجه به اقتصاد مقاومتی و تولید داخلی بود:
این طرف استکان یونانی
آن طرف قاشق لهستانی
گاز و یخچال بهترینش چیست؟
آلمانی و انگلستانی
بُرده از رو تمام قزوین را
سنگ پاهای ازبکستانی
معنوی کرده حالت ما را
مُهر و تسبیح ارمنستانی
در خود چین هم احتمالاً نیست
جنس چینی به این فراوانی
هرچه دستت رسید وارد کن
شده از کشور موریتانی
فکر چیزی نباش غیر از سود
سود دارد کلاه سودانی
در همین حال و روز وانفسا
می نویسم چنان که میدانی
می رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
هر که تولید میشود هنرش
آنچنان میزنند توی سرش
که بریزد تمام کُرک و پرش
و در آید ز شِش جهت پدرش
چوب قاچاق از قضا و قفا
می خورد چون چماق بر کمرش
بعد هم هرچه دست و پا بزند
در نیاید حقوق کارگرش
می زند توی کار دلّالی
تا که محسوس تر شود اثرش
بعد سی سال، شخص صنعتگر
دُم ندارد هنوز کُرّه خرش
جنس تولید داخلی اوخ است
هموطن جان، نگرد دور و برش
دولت وقت هم که فی الجمله
ریشه اش را زده است با تبرش
می رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
این جوان زور قابلی بزند
یا به دریا اگر دلی بزند
یا برای گرفتن یک وام
رو به هر کور و کاملی بزند
میتواند نهایتاً در شهر
یک دکان فلافلی بزند
یا اگر بیشتر هنر بکند
یک فلان شاپِ فسقلی بزند
یا که دائم پی مسافرها
برود دور باطلی بزند
البته راه بهترش این است
که به موهای خود ژلی بزند
و سپس بین دود یک قلیان
دل خود را به غافلی بزند
وای اگر جنس خارجی روی
دست تولید داخلی بزند
می رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
و این هم شعری از شاعر جوان و خوش لفظ قمی، سید حمیدرضا برقعی که سال گذشته در محضر رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی خوانده شد:
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت، چقدر امشب پریشانم
کنارت چای مینوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم؛ خیلی نمی مانم
کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگلهای گیلانم
رها، بی شیله پیله، روستایی، ساده ساده
دوبیتیهای باباطاهرم؛ عریان عریانم
شبی میخواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حمله چنگیزخان آمد؛ نمی دانم
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش، خانه ام میسوخت؛ گفتم آه، دیوانم
چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید؛ از بالای میز افتاد لیوانم
من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو
پی تحریم تنباکو شکسته تُنگ قلیانم
فراوان داغ دیدنها، به مسلخ سر بریدنها
حجاب از سر کشیدنها، از این غمها فراوانم
شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغدارِ کشته حمّام کاشانم
سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پُر از عباسِ بابایی، پر از عباسِ دورانم
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهران تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم
صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاکِ پایِ سلطانِ خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست میگویم
که من یک شاعر درباری ام؛ مدّاح سلطانم
شعر بعدی از آنِ محمدجواد الهی پور است که در تعبیر رهبری معظم، "شیرین و پُر مغز"، "خوش لفظ و معنا" و همچنین "نو" تعبیر شد:
بحث استادمان بصیرت بود
در کلاسی صمیمی و آرام
بغضهایش همیشه حُسن شروع
اشکهایش همیشه حُسن ختام
هفته پیش آمد اما دیر
سینه ای صاف کرد و گفت سلام
بحث امروز زودباوری ست
که زده ضربه بر تن اسلام
حیدری ایستاد اجازه گرفت و گفت
لطفا مثال هم بزنید
مثلا ماجرای جنگ احد
فکر کردند جنگ گشته تمام
دشمن از سوی دیگر آمد و خُب
خودتان قصه را که میدانید
عده ای جا زدند و برگشتند
مرتضی ماند و زخمهای مُدام
جنگ صفین، یک مثال عیان
مَکرِ بر نیزه کردن قرآن
یک قدم مانده بود تا پایان
که به مالک رسید این پیغام
بِرِسان خویش را علی تنهاست
دستِ فتنه به کار افتاده
باز لشکر، سوار جهل شده
شورش افتاده در پیاده نظام
حَکَمیّت مثال بعدی ماست
قِصّه غفلت ابوموسی
نقل انگشترش که معروف است
مرد منفور در خواص و عوام
آه سردی کشید و گفت هنوز
عده ای در صف نبرد دمشق
مست جان بازی اند و یک عده
مست مال و منال و نام و مقام
خواست از جام زهر دم بزند
سُرفه شیمیایی اش گُل کرد
مصرع بعد سرفه بود فقط
مصرع بعد سرفه بود پیام
شهریاری بلند شد؛ پرسید
جای این زودباوری آیا
می شود گفت جهل و خوش بینی؟
یا خیانت به خط فکر امام؟
خنده ای تلخ بر لب استاد
مهر تأیید زد به پرسش او
گفت امروز هم که زوزه زنگ
درسمان را گذاشت بی فرجام.
و از آنجا که جهاد با داعش و تکفیریها در سال قبل، در اوج خود در جریان بود؛ محمد علی مجاهدی "پروانه" هم شعری با این مضمون خواند:
باور ما ریشه در مباهله دارد
وین سند شیعه پنج منگوله دارد
در شب مظلم طلایه دار ظهور است
شیعه که از نور وحی مشعله دارد
می رسد این کاروان به منزل مقصود
تا چو پیمبر امیر قافله دارد
نفس نفیس پیمبر است به قرآن
نام علی حُکم باء بسم الله دارد
خلقت ناموس کردگار چو زهرا
بانوی صدیقه ای مجلّله دارد
قدر حسین و حَسَنی که زینت عرش اند
مثل نمازی بود که نافله دارد
منزلت پنج تن به قدر شناسد
آنکه خبر از حدیث منزله دارد
خُفته بی درد را مگو هله برخیز
مُرده چه سود از هلا و از هله دارد
مذهب این بندیان لات و هبل
آه تا به حقیقت چقدر فاصله دارد
داعش وحشی که خانزاد سعودی ست
از گلّه خود چنان عبث گله دارد
نسبتشان میرسد به هند جگرخوار
ایل و تباری که شمر و حرمله دارد
عترت پیغمبرند تالی قرآن
باور ما ریشه در مباهله دارد
دکتر سید علی موسوی گرمارودی، شاعر دیگری از آستان مقدس فاطمی (س) هم در آن دیدار توسلی شاعرانه به حضرت امامهادی (ع) خواند که حُسن ختام این نوشتار است:
سر ز سامرّا برآور ای امام پاک من
ای تو را عِلم علی در سینه، چون جان در بدن
ای تو همنام امام راستان یعنی علی
ای به او همگونه اندر کُنیه یعنی بوالحَسَن
این نقی وهادی ای؛ ما را به آیین رهگشا
در ظلام این شب دی جور و دَهرِ پُر فِتَن
سر ز سامرا بر آور تا ببینی روز ما
در دل این روزگار رو سیه تر از لجن
شیعیان را بی مهابا میکُشند از بحر و بر
زاده وهابیان، اندر عراق، اندر یمن
نوکر بی مزد آمریکا زَنَد لاف از فریب
کان چه او میفهمد از اسلام، آن باشد حَسن
گلشن دین، عرصه زاغانِ بی مقدار شد
آری، ار بلبل رَوَد از باغ، باز آید زَغَن
سر ز سامرا بر آر و بر خر خودشان نشان
این سگان ناصبی را کافران بی وطن
یا بگو فرزند تو مهدی کُنَد پا در رکاب
زین خران سگ صفت را سر در آرد در رسن
سر ز سامرا بر آر و با نهیبیهاشمی
پاک کُن از کار دین، این گروه تارتَن
انتهای پیام/138
کد مطلب: 64678