احمد مکیان از شهدای مدافع حرمی است که در سیره خود عشق به گمنامی را پروراند تا جایی که بانامی مستعار برای دفاع از حرم زینبی عازم سوریه شد و پیکرش نیز در گلزار شهدای اتباع قم آرام گرفت.
عشق به گمنامی احمد را مهمان حضرت زینب(س) کرد
خبرگزاری تسنیم , 7 آبان 1399 ساعت 16:06
احمد مکیان از شهدای مدافع حرمی است که در سیره خود عشق به گمنامی را پروراند تا جایی که بانامی مستعار برای دفاع از حرم زینبی عازم سوریه شد و پیکرش نیز در گلزار شهدای اتباع قم آرام گرفت.
به گزارش قم نیوز باران تند پائیزی، بغض آسمان غبارگرفته شهر را با دستان خود باز کرد، ماهشهر تا به آن روز چنین بارشی را تجربه نکرده بود صدای قطرات باران خواب را از چشمان منتظر مادر ربوده بود بعد از ماهها انتظار میتوانست فرزندش را در آغوش بکشد اهالی خانه باصفای قدیمی نیز برای دیدن اولین نوه خود لحظهشماری میکردند.
پدربزرگ با پیراهنی بلند و ساده و سفیدرنگی که تا مچ پایش را پوشانده بود به همراه چفیه و حلقه سیاهرنگ بافتهشده از نخی که نگهدار آن بر سر بود برای در آغوش کشیدنت پیشقدم شد و در همان لحظه با لبخندی بیسابقه، اذان و اقامه را در گوشت زمزمه کرد عطر خوش دود اسپند فضای اتاق را پرکرده بود تقریباً همه اقوام برای دیدنت صفکشیده بودند.
دایی محمد با وسواس تمام سر و گردنت رابین چین آرنج خود محکم کرد و زیر لب سرگرم خواندن ذکر و دعایی شد و دستآخر با آرزوی شهادت درراه اسلام تو را به آغوش مادر سپرد شنیدن این حرف دل مادر را به آشوب کشید برادر که متوجه نگاه نگران و چهره بههمریخته خواهرش میشود از او میپرسد دوست نداری درراه اسلام قدمی بردارد؟ در آن لحظه سکوت تنها پاسخ قانعکننده این سؤال بود.
روزها میگذشت و مادر با دریایی از محبت خویش برای پرورش و قد کشیدنت، قد خم میکرد و پدر نیز با تمام وجود برای تربیت دینی و مذهبی فرزندانش علاوه بر تبلیغ در شهرهای مختلف، از فضای خانه نیز برای برگزاری جلسات قرآنی و هیئتها ویژه کودکان بهره میبرد این خانواده با فعالیتهای مذهبی و سیاسی آشنایی کاملی داشتند احمد در چنین شرایط معنوی زندگی میکرد.
ترویج دین و آئین محمدی در کسوت روحانیت
صدای اذان مانع ادامه فعالیت روزانه مادر میشود، چادر رنگی گلهای ریز رز صورتی را بر سر کشید و سجاده سبز ترمه و مهر و تسبیح فیروزهای را که روبهقبله پهن میکند روبه روی مادر مینشیند و با زبان شیرین کودکان سهساله میگوید: «با شنیدن صدای بلند پدرم و حرکات شما هنگام اقامه نماز میتوانم نمازم را کامل و بهدرستی بخوانم» که صحت این مسئله مسیر زندگی قرآنی احمد را رقم زد.
هوش و ذکاوت احمد در یادگیری حروف الفبا درنهایت به قرائت خط به خط آیات قرآن در چهارسالگی او انجامید که با جلوتر پیش رفتن از کلاس درس، پیشنهاد ادامه تحصیل بهصورت جهشی از طرف معلمان مطرح شد احمد 20 جزء از آیات نورانی قرآن را در مدت یک سال در سینه حفظ کرد و با دوستان صمیمی خود رقابتی شیرین برای حفظ روزانه صفحات قرآن به راه انداخته بود.
قدم بعدی ورود به مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم برای ادامه تحصیل بود چراکه دلش میخواست همچون پدرش در لباس روحانیت مسیر ترویج دین و آئین محمدی را طی کند و تا آخرین روزهای زندگیاش لحظهای از آموختن و کسب معرفت الهی دست برنداشت و پیوسته در کسب علوم دینی پیشتاز بود و زمانی نیز خود را مکلف به جهاد درراه اسلام دید و درنتیجه قدم پیش گذاشت.
مجید مکیان پدر شهید مدافع حرم احمد مکیان در بیان روحیات فرزند شهیدش میگوید: «تمام کودکیاش را با مردمداری و خون گرمی اهالی خوزستان گرهزده بود با رفتاری سنجیده پیوسته همدل و همراه اطرافیانش بود و دررسیدن به خواستههایش تلاش بسیاری داشت و هیچگاه بدون مشورت دستبهکاری نمیزد و همین واکنشها در برخورد با مسائل احمد را نسبت به همسالانش خاصتر میکرد.»
از کلاس درس حوزه تا شهادت در دفاع از حریم حرم
آنطور که پدر این شهید روحانی میگوید: «بهواسطه همراهی با نیروهای سپاه و فعالیت در پایگاه بسیج و رفاقت با مدافعان حرم موضوع سفر به سوریه را مطرح میکند و علیرغم مخالفتهایی که وجود داشت درنهایت با پیگیریهای بسیار راه اعزام خود را پیدا میکند و در ابتدا عازم سفر زیارتی مشهد شده و بانام خانوادگی مستعار عباسی در لشکر فاطمیون نامنویسی میکند و به سوریه اعزام میشود.»
رحیمه هاشمی مادر شهید مدافع حرم هنوز هم وقتی سخن از احمد به میان میآید ذوق مادرانهاش گل میکند و میگوید: «دفعات اول کسی از رفتنش خبر نداشت اما کمکم بقیه اقوام و فامیل متوجه شدند و حرفوحدیثها شروع شد؛ بعضیها با بیرحمی تمام، جهاد احمد را از بعد مادی دیده و قضاوت میکردند و این حرفها بیشتر دلمان را میسوزاند طبیعتاً طرز فکر هر انسانی متفاوت است.
بعد از دومین اعزام احمد، بزرگان اقوام برای قانع کردن و نرفتنش به سوریه، در منزل ما جمع شدند دورتادور اتاق پر بود از بزرگان فامیل که اکثرشان طلبه هم بودند اما احمد با حدیثها و آیات قرآن آنها را مجاب کرد که رفتنش تکلیفی الهی است و در آخر سؤال آنها را با سؤالی دیگر پاسخگو شد که «زمانی که داعش حرم را اشغال کند شما چگونه جواب حضرت زینب سلام ا... علیها را خواهید داد چگونه میتوانیم در ناز و نعمت زندگی کنیم و نسبت به حریم حرم اهلبیت علیهالسلام بیتفاوت باشیم تا وقتی زنده هستیم دفاع از مظلوم بر ما واجب است.»
پس از چند مرحله حضور در جبهههای نبرد سوریه احمد با مشورت خانواده تصمیم بر ازدواج گرفت درواقع آشنایان فکر میکردند ازدواج میتواند مانعی جدی برای حضور او در منطقه باشد اما ضمن علاقه بسیاری که به خانواده و همسرش داشت مدت کوتاهی پس از ازدواج، مجدد عازم میدان نبرد میشود در حقیقت یکی از شروط عقد خود را عزیمت به سوریه مطرح میکند که همسرش میپذیرد.
عمل به وصیت شهدا همگام با سیره عملی آنها
زینب مکیان همسر شهید مکیان با آرامشی وصفنشدنی از ازدواج خود با شهید سخن میگوید: «با شناختی که نسبت به احمد آقا با عنوان پسرعمو داشتم به زندگی با ایشان رضایت دادم، فاصله عقد و عروسی ما کمتر از یک ماه بود و خیلی در قیدوبند تجملات مراسم نبودیم اغلب ضروریات شروع یک زندگی را تهیه کردیم و مابقی مایحتاج موردنیاز خود را هم بعد از عروسی کمکم بهاتفاق خریدیم که از مجموع 8 ماه آغاز زندگی مشترک 4 ماه آن با نبود احمد آقا و حضور ایشان در سوریه گذشت.»
پدر شهید مکیان با اشاره به خبر شهادت فرزندش میگوید: «اوایل رمضان با اعزام احمد به مأموریت و تبلیغ من همراه شد نمیدانستم چطور شهادت احمد را به مادر و همسرش خبر بدهم بعد از کلی توسل و طلب صبر از خدا، به اسم کربلا با قطار به همراه خانواده عازم آبادان شدیم، اهالی محل کوچه را سیاهپوش کرده بودند و آماده استقبال از شهیدشان بودند من هم چیزی نگفتم تا اینکه نزدیکیهای خانه مادر با مشاهده عکسهای احمد از حال رفت.»
به گفته مادر شهید مکیان احمد قبل از شهادت محل دفنش را به ما نشان داده بود او در پی بیقراریهایی که بعد از شهادت فرزندش داشت در عالم خواب احمد را در کنار بانویی پوشینه زده میبیند آن بانو علت بیتابیاش را جویا میشود و میگوید فرزندت در کنار من در آرامش است و با دستان خود قلب بیتاب و بیقرار مادر را لمس میکند که تا مدتها آرامشی غیرقابل وصف شامل حالش میشود.
عشق به گمنامی در وصیتنامه شهید بهخوبی مشهود است آنجا که وصیت میکند غریبانه تشییع شود و روی قبرش بهجای نام و نشان فقط بنویسند «تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حقتعالی» بااینوجود کمترین اقدام در برابر جانفشانی شهدا عمل به وصیت آنان خواهد بود.
فرازی از وصیتنامه شهید مکیان
«دوست دارم اگر جنازهام به دست شما رسید پیکر بیجان مرا غریبانه تحویل بگیرید و تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه 31 به خاک بسپارید و روی سنگقبرم بهجای نام و نشان بنویسید "تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حقتعالی" چون من از روی پرنور و با جمال شهدای گمنام خجالت میکشم که قبرم مشخص و جنازهام با احترام تشییع شود ولی آن نو گلان پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانکها له شوند.»
انتهای پیام / 137
کد مطلب: 92222