ای عزیز دل زهرا، رفتنتچه غمبار است هنوز. به سراغ تو که می آیم، آسمان می گرید. زمین را غم فرا میگیرد و فرشتهها سیاه پوش میشوند.
تنهای تنهای تنها
25 مهر 1399 ساعت 21:30
ای عزیز دل زهرا، رفتنتچه غمبار است هنوز. به سراغ تو که می آیم، آسمان می گرید. زمین را غم فرا میگیرد و فرشتهها سیاه پوش میشوند.
به سراغ تو که می آیم، قلبم بارانی ست. روحم به رنگ باران است و دیدگانم به طراوت باران.
به سراغ تو که می آیم، آسمان می گرید. زمین را غم فرا میگیرد و فرشتهها سیاه پوش میشوند
و من در وادی هجران، بارها و بارها سراغت را می گیرم. و جز نامت که به بزرگی یاد میشود، چه میتوانم بیابم؟!
به سراغ تو که می آیم، شهر مدینه در زیر سایه ی اندوه و ماتم، عزادار میشود؛
اندوه رفتن تو! اندوه نبودنت و اندوه فراقی که چه سخت می گذرد! تو را که نسیم کوی دوست و شمیم عاشقی،
هنوز هم نبودنت را باور ندارد. هنوز هم کوچه های غمگین مدینه،
صدای قدم های تو را بازگو میکنند و عطر نفس هایت، معطر شان ساخته.
هنوز هم لبخندهای کودکی ات و نوازش های جدت را به تصویر می کشند.
لبخندها و نوازش هایی که انگار این دنیای نبودند؛ اما حالا…! حالا چقدر سخت است بودن و تو رو ندیدن.
تو را که به زهر کین و بدخواهی شهید شدی و در اوج مظلومیت جاودانه گشتی. تو را که چه حیف است نبودنت و ندیدنت.
به سراغ تو که می آیم، دنیایم ماتمکده ای می شود که رنگ شادی در آن گم شده؛
چون تو نیستی. تو که نباشی، ماتمکده ها پابرجا، دل ها حزین و غمگین و گل های امید پرمر میشوند.
تو که عزیز دل زهرا بودی و نور دیده ی علی. تو که پشت و پناه حسین بودی و غمخوار زینب.
تو که عزیز دیده به جهان گشودی و عزیز زیستی و عزیز رفتی. ای عزیز دل زهرا.
رفتنت چه غمبار است هنوز. تو که دست های کرامتت، سایه گستر محتاجان بود.
تو که حکایت بخشندگی ات، نقل زبان ها بود. که مملو از نشانه و آیه بودی و لبریز از دلدادگی.
به سراغ تو که می آیم، دست پر بر می گردم.
توشه ی عشقبازی ام برکت میکند و تا همیشه بی نیاز می مانم.
به سراغ تو که می آیم، رنگ ایمان می گیرم و در پرتو لطف خدا مامن می گزینم.
به سراغ تو که می آیم، دیگر تنها نیستم.
حتی اگر تنهای تنهای تنها باشم.
انتهای پیام / 137
کد مطلب: 92022