قم نيوز : قم نیوز: 23 ذیقعده الحرام به روایتی سالروز شهادت و البته روز زیارت مخصوص حضرت امام رضا (ع) است، روزی که نجوای شاعرانه با آن امام رئوف (ع)، راز و نیازی عاشقانه هم خواهد بود.
به گزارش قم نیوز، امروز، روزی است که زیارت حضرت امام ثامن الائمه (ع) از دور و نزدیک، سنّت است.
در این روز آنانکه توانستهاند خود را به پابوسی امام هشتم (ع) برسانند؛ در کنار مضجع نورانی اش بساط عشق میگسترند و البته سایر دوستداران نیز ممکن است به قم بشتابند تا در کنار آستان مقدس خواهر مکرّمه اش، زیارت از بعید بخوانند.
این نوشتار به همین مناسبت، نگاهی به برخی مدایح و اشعار شاعران آیینی قم در مدح و ثنای حضرت اباالحسن (ع) دارد.
سید محمدجواد شرافت یکی از همین شاعران است که در شعر خود، اینچنین با حضرتش به نجوا مینشیند:
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلال ترین کوثر آمدم
قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم
گفتند زائر حرم اَت، زائر خداست
مُحرمتر از همیشه بر این باور آمدم
اینک مدینه النبی اَم، مشهد الرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم
از حس و حال روشن معراج پُر شدم
وقتی به خاکبوسی "بالاسر" آمدم
حسی کبوترانه گرفته ست جان من
"پایین پا" تو شده هفت آسمان من
در این حریم قُدسیِ سرتاسر آینه
روشن شده به نور تو چشمم هر آینه
گرد و غبار صحن تو را میخرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه
پر میکشد از این همه قلب شکسته، آه
سر میزند از این همه چشم تر آینه
عکس ضریح توست که در قاب چشمهاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه
گم کرده دارم؛ آمده ام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه
لبریز روشنی ست؛ تمامِ رواقها
آیینگی ست جان کلام رواقها
شبهای گریه تا به سحر حرف میزنم
با واژه واژه خون جگر حرف میزنم
شمعم که گریه میکنم و گریه میکنم
با قطره قطره آتش تر حرف میزنم
روح لطیف تو شده سنگ صبور من
گویی که با نسیم سحر حرف میزنم
گاهی کنار پنجرههای ضریح تو
گاهی در آستانه در حرف میزنم
بر لب رسیده از قفس سینه آه من
حرف دل است روی زبان نگاه من
روی تو را ستاره اِشراق خواندهاند
خوی تو را "مکارم الاخلاق" خواندهاند
دست تو را که خالق لطف و کرامت است
روزی رسان انفس و آفاق خواندهاند
باران مهربانی بی وقفه تو را
شأن نزول سوره انفاق خواندهاند
در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خواندهاند
هفت آسمان و رحمت "شمسُ الشُّموسی" ات
ذرات خاک و لطف "انیسُ النُّفوسی" ات
و اما حجت الاسلام و المسلمین، محمدجواد زمانی هم از دیگر شاعران آیینی قم است که حال و هوای حرم نورانی امام مهربانیها را اینچنین در شعر خود به تصویر میکشد و در عین حال، هرجا را که دلی میشکند، حرم آن امام میداند:
گُل میکند بهار تو در باغ سینهها
پُر میشود ز باده تو آبگینهها
نقاره میزنند به بام ات فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سینهها
دیگر غریب نیستی ای آشناترین
تأیید میکنند سخنم را قرینهها
اول همین که سمت حریم تو آمدند
صدها هزار مرد غریب از مدینهها
دیگر هم آنکه از نَفَس تو غریب ماند
در سینههای عاشق وصل تو کینهها
تجدید کن حکومت خود را به قلبها
اینجا فراهم است برایت زمینهها
گرم فضا نوردی خوف و رجا شدیم
آیا به ما نمیرسد آخر سفینهها
دارد حکایت از عُشّاقِ گنبدت
یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت
هر سر که از خیال تو پُر شور میشود
دریای بر کرانهای از نور میشود
در شعله محبتِ تو سینه تا گداخت
غرق تجلّی ست و شب طور میشود
با هر "وَ اِن یَکاد"، لبانِ فرشتهها
صد چشم زخم از حَرم ات دور میشود
فردا که موج خیز هراس است زائرت
در ساحل نجات تو محشور میشود
با پلک بسته آمده دشمن به جنگ تو
از بس حریم قُدس تو پُر نور میشود
چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو
فوق بهشت آمده صحن عتیق تو
ما را به گوشه حرم خود مقیم کن
مهمان مهربانی دست کریم کن
تا شعله زار شوق تو بالی بگسترد
ای صبح، دشت عاطفه را پر نسیم کن
دربانی حریم تو در آرزوی ماست
ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن
مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده ست
وقف غبار روبی فرش و گلیم کن
بی اطلاع از اول و از آخر خودیم
ما را که حادثیم؛ رهین قدیم کن
این دل ز جنس پنجره فولاد تو نبود
یعنی که زود میشکند از فراق، زود
خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست
گلدستهها منادی شوق پگاه توست
آری شگفت نیست که بی سایه میروی
خورشید هم ز سایه نشینانِ ماه توست
از چشم آهوان حرم میتوان شنید
این دشتها به شوق شکار نگاه توست
بالای کاشی حرم تو نوشته است
هرجا دلی شکست همان بارگاه توست
با اینکه سالهاست سوی طوس رفته ای
اما هنوز چشم مدینه به راه توست
یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود
دیگر مسافرم ز سفر بازگشته بود
هرچند سبز مانده گلستان باورت
آیینه ای جز آه نداری برابرت
او در ابیات پایانی همین شعر، یادی هم از امام جواد (ع) و حضرت معصومه (س) میکند و شعرش را با حال و هوایی کربلایی به پایان میبرد:
راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است
با شوق دیدن ات شده آواره خواهرت
دیگر دلی به یاد دل تو نمیتپد
بالی نمانده است برای کبوترت
مثل نسیم میرسد از ره جواد تو
یعنی نمی نهی به روی خاکها سرت
تنها به کرب و بلا سر نهاده بود
مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت
اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان
تا کربلاست همسفر کاروانمان
شعری از قاسم صرافان هم پایان بخش این گفتار است؛ شعری که در آن، نام شهر مقدس قم هم در کلام شاعر دیده میشود:
نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن ظهرِ گرما، صحن سقاخانه میچسبد چقدر ضامن آهو شنیدن، بعد از آن "یا هو" زدن در شلوغیها دو تا آرنج خوردن بیهوا مست چون جامی، به دیگر جامها پهلو زدن آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی جز بزرگان کس ندارد منصب جارو زدن امتحانی کن؛ ببین اینجا چه حظّی میدهد یا علی گفتن به وقتِ دست بر زانو زدن شمعها! نجوای با خورشید میدانید چیست؟ اشکهای بی صدا باریدن و سوسو زدن هفت دوری نیست حجّ ما فقیران، این طواف دور هشتم دارد و چرخی به دور او زدن بیت هشتم هدیه ای از سوی قُم آورده است بوسه بر درگاه تو از جانب بانو زدن بد کشیدم طرح خود را چیز دیگر شد؛ ببخش دست و دل لرزیده وقت طرح این آهو زدن