قم نيوز : کربلایی احمد یکی از رِندان عالَم سوز و از عارفان الهی بود شخصیتی که سالها در قم زیست و در همین شهر هم به خاک سپرده شد.
به گزارش قم نیوز "مُلّای بدون عمامه"، تعبیری بود که مرحوم آیت الله سید رضا بهاءالدینی درباره وی به کار میبُرد و میفرمود:
کَل احمد، معجزه امام حسین است.
او را به نام میرزا حسینعلی تهرانی یا کربلایی احمد میشناسند.
در کودکی آنچنان شرور بود تا که هر اتفاقی در محله شان میافتاد، درب خانه آنها را میزدند و بازخواست میکردند.
او در مدرسه هم همینطور بود و برای مهارش، به عنوان مُبصر انتخاب میشد تا شاید مهار شود.
از 15 سالگی، پای او به مسجد سید عزیزالله باز شد و با یک روحانی خوش قریحه به نام سید یحیی آشنا شد؛ همو که بعدها درباره اش گفت: سید یحیی سوختن را به من آموخت و مرا راه انداخت.
کَل احمد، قبل از ملاقات با آقا سید یحیی، سرکارگر یک کارگاه دوزندگی کفش بود؛ خودش هم کفشهای زنانه مجلسی میدوخت و از این راه، سود خوبی به دست میآورد.
نقل است در آن روزگار – که کفشهای مجلسی زنانه بیشتر برای مجالس غیرشرعی استفاده میشد - ، سید یحیی، در حالی که کَل احمد هنوز شغل خود را به وی نگفته بود، بر روی منبر چنین گفت: "آهای کسی که کفش زنانه میدوزی؛ اگر زنها با این کفشهایی که تو برایشان درست کرده ای، به مجالس گناه رفته و در برابر نامحرم جلب توجه کنند، تو در گناه آنان شریک هستی."
چنین شد که کَل احمد، آن کار را کنار گذاشت و به دوختن کفش مردانه روی آورد.
همین شناخت وظیفه و البته توسل وی به دامان حضرات معصومین (ع) بهویژه حضرت امام حسین (ع) بود که سبب شد تا کَل احمد، به عارفی بزرگ تبدیل شود؛ تا آنجا که گفتارش به دل مینشست و افراد از وی بهره میبُردند.
درباره اهمیت توسل میفرمود: مقتل سیدالشهدا (ع) و مدح امیرالمؤمنین (ع)، عصاره توحید است.
وی همچنین درباره اهمیت شأن و مقام حضرت ابوالفضل العباس (ع) اینگونه میگفت: "امام حسین (ع) بین المللی است؛ اما نمی دانم که در عباس علیه السلام چه ملاحتی نهفته است که به خاطر آن، همه خلق برایش دست و پا میشکنند؟"
وی درباره مقام رفیع حضرت ابوفاضل (ع) در نزد برادر بزرگوارشان، این خاطره را برای دوستدارانش بیان میکرد: "در کربلا که بودم؛ روزانه دو بار به زیارت امام حسین (ع) میرفتم و فقط یک بار به زیارت حضرت ابوالفضل (ع) شرفیاب میشدم.
پس از مدتی که به این منوال گذشت یک روز حضرت جلوه ای عنایت کرده و فرمودند که برادرم عباس در نزد خداوند متعال، مقام و منزلتی دارد که تمام شهدا به آن مقام غبطه میخورند؛ پس تلاش کن که هر اندازه به زیارت من همت میکنی، به همان اندازه هم، به زیارت برادرم عباس بروی."
کَل احمد آقا همچنین به زائران عتبات عالیات سفارش میفرمود که هر گاه به کربلا رسیدید ابتدا به حرم ابوالفضل العباس (ع) مشرف شوید و پس از آن به زیارت سالار شهیدان قیام کنید؛ زیرا هر کسی که قصد ورود به قلعه ای را داشته باشد، ابتدا از درگاه و باب آن وارد میشود و عباس بن علی (ع)، باب حضرت سیدالشهدا (ع) است.
و اما زندگی نورانی این بنده حقیقی خدا و عارف بالله را میتوان در این اصول خلاصه کرد:
1 . اهمیت رهایی از منیّت و بُت نفس
کَل احمد آقا از شخصیتهایی است که تلاش کرد تا از "مَن من کردن" رها شود و بُت نفس خود را بشکند.
وی درباره خطرات بت نفس و خوی خودپرستی میفرمود: "یک عمر به خیال خودمان مجاهده میکنیم و از حلال و حرام زندگیمان میزنیم، اما آخر الامر هر جا که مینشینم؛ میگوییم که من این کار را کردم من این صفت بد را کُشتم، من این عمل بد را کنار گذاشتم.
40 سال، همه بتها را میشکنیم؛ اما غافلیم از این که عاقبت، تبر را بر دوش بت بزرگ "من" گذاشته ایم و هنوز هم نفهمیدیم که همه این کارها، برای آن است که خودمان را از ما بگیرند.
آن زمانی که "من" از آدمی جدا شد جانها خلاصی مییابد و آن وقت است که میشود نفس تازهای کشید."
2 . ضرورت تسلیم بودن قطعی در برابر خواست و مشیت خدا
درباره این صفت و ویژگی مرحوم کربلایی احمد نقل است که وقتی در سالهای پایانی عُمر در اوج بیماری و ضعف به سر میبرد و تعدد بیماریهایش، دوستدارانش را نگران میکرد و حتی به گریه میانداخت وی در پاسخ به پرسش پزشک که از وی میپرسید چه مشکلی داری و کدام قسمت از بدن درد میکند، میفرمود: "بنده هیچ مشکلی نمی بینم؛ شما درد میبینید؛ اما اینها شفاست. هر چه هست، رو به بهبودی است و از الطاف اوست."
دوستداران کربلایی احمد درباره آن روزها بیان میدارند که وی در اوج بیماری و با آنکه تمام اعضای بدنش درد میکرد؛ باز هم بسیار سرخوش و خندان بود و با آن صدای ملکوتی و نمکین خود، این بیت را با آواز خوشی میخواند:
یر شمشیر غمش، رقص کنان باید رفت
آنکه شد کشته او؛ نیک سرانجام افتاد
3 . نفس کشیدن برای خیر رسانی
شاید بخش مهمی از هم و غم کربلایی احمد این بود که به دیگران خیر برساند.
نقل است که روزی شخصی و در میان صحبتهای وی آهی کشید و گفت: خدایا، عاقبت همه ما را ختم به خیر کن.
اینجا بود که کربلایی احمد چنین گفت: "عاقبت همه ختم به خیر است؛ إن شاء الله؛ ولی باید از خدا بخواهیم که هر نفسی که میکشیم، به خیر دیگران باشد و لحظات ما، نَفَس به نَفَس، در جهت خیر رسانی باشد."
و این نیز، دو مورد از بیانات قصار آن عارف الهی است:
"انسان گناهکار، در ذاتش گوهر محبت را داراست؛ یعنی در باطن همه، نور ولایت نهفته است. هر کسی قلبا اهل بیت (ع) را دوست دارد؛ اگر هم از سر غفلت، گناهی از وی سر زَنَد، همان ولایتش دستش را خواهد گرفت و همان اکسیر محبت، توبه اش خواهد داد. خداوند بیش از این حرفها که فکر میکنیم، وهّاب است."
"بندگی تنها، در به جای آوردن نماز و روزه و احکام شرعی خلاصه نمیشود؛ حقیقت بندگی یعنی، عبد در برابر مولایش هیچگونه اراده ای از خود نداشته باشد و هر چه صاحبش اراده کند، بنده نیز همان را اطاعت
کند:
بنده آن باشد که بند خویش نیست
جز رضای خواجه اش در پیش نیست
وی پس از مدتی توفیق حضور در عتبات عالیات، به ایران بازگشت و 30 سال پایانی عُمر خود را در قم گذراند.
یکی از روحانیون ارادتمند وی نقل میکند که وی در بیشتر بعدازظهرها، به همراهی گروهی از دوستانش، به مدرسه فیضیه میرفت و در کنار حوض مدرسه مینشست.
آنجا بود که جمعی از طلاب علاقمند نیز دورش حلقه میزدند و سوالات خود را با او در میان میگذاشتند.
با اینکه در آن جمعهای صمیمی، طلبهها پرسشهایی از او میپرسیدند که پاسخ دادن به آنها احتیاج به مطالعات در زمینههای مختلف داشت؛ اما کربلایی احمد در پاسخ به بسیاری از این پرسشها، با چند بیت شعر ساده و چند جمله شیرین کوچه بازاری، آنچنان این معضلات فکری را حل میکرد که حیرت همگان را بر میانگیخت و هر چند دقیقه یکبار، صدای احسنت احسنت طلاب، فضا را به وجد میآورد.
کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی که مورد عنایت خاص امام حسین قرار گرفته بود، سرانجام در چنین روزهایی، یعنی روزهای میانی بهمن ماه سال 1379 هجری شمسی به ملکوت اعلی پیوست تا پس از تشییع، در جوار صحن و سرای شاهزاده احمد بن قاسم – که در میدان معلم قم واقع است – در خاک آرام گیرد.
لازم به ذکر است که درباره ویژگیها و شخصیت وی کتابهایی تألیف شده است که کتاب "رند عالم سوز" – که به چاپهای متعددی رسیده است - یکی از آنهاست.