پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۲۴
کد مطلب : 35981
منبع : زندگی ایده آل

سیما تیرانداز: پسرم از شغل من متنفر است

قم نيوز : قم نگار: سیما تیرانداز اما در چنین شرایطی از جمله بازی در سکوت، توانایی خودش را به رخ کشیده است. او به زیبایی و با هنر تمام، از چشمان و میمیک صورتش بازی می‌گیرد و نشان می‌دهد.
سیما تیرانداز: پسرم از شغل من متنفر است
به‌گزارش قم نگار، بازی در سکوت و بازی بدون دیالوگ، کار هر بازیگری نیست. در واقع در شرایط ویژه است که تفاوت‌ها، رخ نشان می‌دهند. سیما تیرانداز اما در چنین شرایطی از جمله بازی در سکوت، توانایی خودش را به رخ کشیده است. او به زیبایی و با هنر تمام، از چشمان و میمیک صورتش بازی می‌گیرد و نشان می‌دهد که به خوبی اعضای صورتش را در کنترل دارد؛ شاید به همین علت است که در کارگردانی هم موفق بوده چون به خوبی می‌تواند کنترل اوضاع را به دست بگیرد. ویژگی مدیریتی خوب او حتی در زندگی شخصی‌اش نمود دارد که چند حرفه مختلف را به موازات در کنار دشوارترین نقش دنیا یعنی مادر بودن جلو می‌برد.

موش توی پیت حلبی
این روزها مشغول کار تئاتر «موش توی پیت حلبی» هستم. راستش خیلی دلم برای فضای بازیگری تئاتر تنگ شده بود. درواقع طی پروسه فیلمبرداری سریال «نفس گرم» پیشنهاد کار تئاتر داشتم اما نرفتم چون نقشی که در آن سریال داشتم به لحاظ درگیر شدنم با لهجه نقش و درآوردنش بسیار سخت بود؛ به همین خاطر ریسک نکردم حین آن کار سر پروژه دیگری بروم. تقریبا اواخر فیلمبرداری آن کار بود که علی هاشمی برای این نمایش با من تماس گرفت. اول نپذیرفتم اما به هر حال مرا قانع کرد. حالا هم خیلی خوشحالم که در این نمایش حضور دارم چون نه تنها دلم برای تئاتر تنگ شده بود، بلکه نقش و گروه این کار را خیلی دوست دارم.

بازگشت و دو نمایش همزمان
اوایل امسال تئاتر «تقدیر باران» را کار کردم بعد دیدم که انگار کسی برای بازیگری نمایش پیشنهادی نمی‌دهد و انگار همه فقط مرا کارگردان تئاتر می‌دیدند. اما حالا به نوعی همزمان دو کار تئاتر به عنوان بازیگر دارم. یکی برای افروز فروزند است و دیگری هم همین کار علی هاشمی است. کار خانم فروزند از آذرماه برای اجرا می‌رود که البته فکر می‌کنم هر دوی این نمایش‌ها در بخش‌های جنبی جشنواره تئاتر فجر هم باشد.

یک مرده‌شور در خانه قمرخانم
تئاتر «موش توی پیت حلبی» را دوست دارم. به نوعی یک کار ایرانی است و نقش من هم نقش شیرینی است. فکر می‌کنم برای تماشاگر و بازیگر دو حالت خیلی جذاب است؛ یکی نقشی که تماشاگر با آن خیلی بخندد و دیگری نقشی که تماشاگر با آن خیلی گریه کند. نقشی که در این نمایش دارم، حد وسط چنین فضاهایی است. به عبارتی تماشاگر با این نقش هم می‌خندد و هم گریه می‌کند.

فضای کار یک فضای خانه قمرخانمی است و نقش یک زن مرده‌شور را دارم که پر از تناقضات بانمک است. این نمایش را دوست دارم چون ساختار مدرنی دارد و شخصیت‌هایش هرکدام ویژگی‌های جذاب خودشان را دارند. از طرفی متعلق به یک برهه‌ای است که برایم جذاب است مانند زمانی‌که سر یک کار تاریخی می‌روم. برای خودم کارهای تاریخی و پوشیدن آن شکل لباس‌ها و طراحی چهره‌ها جذاب و خوشایند است. این کار هم در فضای دهه ۴۰ می‌گذرد.

مصائب بازیگر حرف گوش کن
درست است که کارگردانی تئاتر انجام داده‌ام اما سر کاری که به عنوان بازیگر حاضر می‌شوم، سعی می‌کنم بازیگری خوب و در خدمت کار باشم. این کمی سخت است چون در ناخودآگاه به خاطر آن ذهنیت کارگردانی حواسم می‌رود به همه جوانب کار و دلم می‌خواهد هرچه حس می‌کنم را به کارگردان انتقال بدهم اما سعی می‌کنم رعایت کنم و به عبارتی بازیگری حرف گوش‌کن باشم. اگرچه کمی در این زمینه ناموفق بوده‌ام اما برایم مهم است که هر دو حیطه را تفکیک کنم.

چالش نفسگیر یک لهجه
من نقش‌های متفاوت را دوست دارم چون اساسا این ماجرای متفاوت بودن در ذات خودم است. برای سریال «نفس‌گرم» در شروع کار فقط پنج قسمت فیلمنامه آماده بود. همین‌طور که جلو رفتیم، دیدیم چقدر نقش جذابی است کمااینکه چالش لهجه‌ای که دارد واقعا برایم خاص است. حتی هر قسمتی که از آن پخش می‌شود، مدام نگران هستم که نکند اشتباه صحبت کرده باشم.

این نقش و این کار برایم خیلی خوب بود و ممنون آقای عسگرپور هستم که این شانس را به من داد تا این چالش انجام شود. خیلی خوشحالم چون به نظرم بزرگ‌ترین شانس زندگی من است که هم با آقای حاتمی‌کیا ۹ ماه سریال «حلقه‌سبز» را کار کردم و در سریال «ستایش» در نقش «انیس» که نقشی واقعا سخت بود، دو سری کار کردم و این‌بار هم با آقای عسگرپور در سریال «نفس‌گرم» همکاری داشتم.

خانم کارگردان در خانه
جالب است که این ویژگی مدیریت و کارگردان بودن حرفه‌ام، در زندگی‌ام نیز تا حدودی تاثیر گذاشته است. خودم حس می‌کنم حتی بخش مدیریت در زندگی‌ام گاهی خیلی پررنگ می‌شود که دائم می‌خواهم هر چیزی را هماهنگ کنم و. . . اما به آن غلبه می‌کنم. در حال‌حاضر مشغول نوشتن فیلمنامه‌ای برای یک فیلم کوتاه هستم که بعد از پایان این اجرا، پنج روز برای فیلمبرداری آن زمان می‌گذارم. در واقع به سمت کار تصویر می‌روم و اگر تلویزیون امکانش را فراهم کند، یک تله‌فیلم خواهم ساخت و بعد از آن نیز به سمت کارگردانی فیلم خواهم رفت.

استفاده از فرصت‌های باقیمانده
دایره فعالیت‌هایم به شکل عجیبی گسترده شده است. در کنار بازیگری، نویسندگی و کارگردانی، سال‌هاست که تدریس می‌کنم و خوشبختانه از این اتفاق خوشحال هستم. هرازگاهی در رادیو کار می‌کنم. حتی مدتی است که عکاسی می‌کنم و در فکرم هست وقتی سطح کارم به حد مطلوبی برسد، نمایشگاه برگزار کنم. به همین خاطر احساس می‌کنم وقت کم می‌آورم. احساس می‌کنم باید از تجربیاتی که در این سال‌ها کسب کرده‌ام، استفاده کنم. گاهی فکر می‌کنم مگر چقدر فرصت زندگی داریم؟ به همین خاطر سعی می‌کنم از تمام لحظات زندگی‌ام استفاده بهینه داشته باشم.

چرا باید تنبلی کنم؟!
گستردگی فعالیت‌هایم می‌تواند به این خاطر باشد که احساس می‌کنم در این سال‌ها از تجربه‌هایم کم استفاده کرده‌ام. من در ۲۵ سالگی حتی می‌توانستم فیلم بسازم اما این کار را نکردم و فقط یک کار کوتاه ساختم. من در تئاتر جایزه بهترین کارگردانی را گرفتم یا در بازیگری تاکنون پنج جایزه دریافت کرده ام؛ یعنی این پروسه برایم باید طی می‌شد تا شاید این تبلور در این سال و در حال‌حاضر برایم بیفتد تا از آموخته‌هایم استفاده دیگری کنم و شاید هم شرایط در این زمینه نقش داشته است.

از طرفی حمایت‌های دوستانم هم کمک کرد و با بزرگ شدن فرزندم به نوعی احساس فراغ‌بال بیشتری پیدا کردم. هرچند بچه‌ها معمولا همیشه غر می‌زنند؛ مثلا پسرم به من می‌گوید از شغل من متنفر است و اینکه چرا زیاد در خانه حضور ندارم؟! اما من کار کردن را دوست دارم. از ۱۶ سالگی کار می‌کنم. مربی شنا بودم. مربی پیانو بودم و وسط این همه مشغله کاری، کلاس زبان و طب‌سنتی هم می‌روم. به نظرم تا زمانی‌که می‌شود باید کار کرد. چرا تنبلی کنیم؟

اسرار زندگی من و پسرم
گاهی خیلی خسته می‌شوم و دلم می‌خواهد بی‌دغدغه دو ساعت بخوابم اما نمی‌شود. در همه این مراحل نقش مادر بودنم را نیز دارم. جالب است که بخشی از کارهای عکاسی را با پسرم می‌روم و اتفاقا او خیلی هم این کار را دوست دارد و حتی به من گفته برایش دوربین بخرم. زندگی من و پسرم روال منطقی خودش را دارد. وقتی بدانم صبح کار خاصی ندارد، او را با خودم سر تمرین و کار می‌برم. پسرم در هر شرایطی اولویت زندگی من است. مثلا حتی حالا که به خاطر اجراها دیر به خانه می‌رسم، با این حال حتما مشق‌های او را چک می‌کنم و حتما صبح‌ها با هم نیم‌ساعت صحبت می‌کنیم.

عشق همیشگی به فرزند
من در کل بچه دوست دارم و به نظرم وجود بچه به شما یک‌بار دیگر تجربه جوان شدن را می‌دهد. شاید من یکسری چیزها را بلد باشم که همسن‌های من که بچه ندارند، بلد نیستند. وقتی با بچه وارد چالش می‌شوید و خود را به دنیای او نزدیک می‌کنید، واقعا حس خیلی خوبی است و شما در هر سنی که هستید یک بار دیگر کودک می‌شوید. من و پسرم گاهی قرار می‌گذاریم با هم کارتون ببینیم.

در کل یک پروسه فوق‌العاده است. از طرفی به نظرم عشق بچه یک احساس خدایی است که در وجود مادر به ودیعه گذاشته شده و شما اگر بی‌احساس‌ترین زن هم باشید، وقتی فرزندتان متولد می‌شود، یک احساس عمیق و عجیبی به او پیدا می‌کنید. در کنار اینها آن حس مسوولیت هم هست که شما در قبال فرزندتان واقعا مسوول هستید.

یک راننده کامیون موفق
در مورد شغل فرزندم هیچ اصراری به اینکه کار مرا دنبال کند، ندارم و در ضمن او را ممانعت هم نمی‌کنم. همیشه گفته‌ام که حتی اگر قرار است راننده کامیون شود، یک راننده کامیون موفق شود. قطعا او را به سمتی هدایت می‌کنم که حس می‌کنم در آن موفق باشد. البته او کلا بخش هنری را دوست دارد و حتی زمانی به من گفت می‌خواهم بازیگری کنم که به او گفتم باید پیش بیاید اما خودم او را مجبور نمی‌کنم.

او کلاس پیانو و زبان می‌رود. در کنارش کلاس اسکواش هم می‌رود. اصلا شاید بخواهد بعدها ورزشکار شود؛ مثل خود من. . . خانواده‌ خودم‌هم مرا به سمت کار خاصی هُل ندادند و فقط زمینه‌های مختلف آموختن را برایم فراهم کردند و خودم به سمت هنر گرایش پیدا کردم. البته تجربه ثابت کرده بچه‌هایی که معمولا والدین‌شان خیلی درگیر کارهای هنری هستند، دوست ندارند خودشان هم به سمت هنر بروند. نمی‌دانم چرا اینگونه است!؟

تقدیر یک نوازنده پیانو
خودم کارهای غیر از بازیگری، موسیقی و نواختن پیانو را خیلی دوست داشتم و دارم. حتی زمانی برای حضور در کنسرواتوار اتریش تمرین می‌کردم که بروم آنجا و موسیقی بخوانم اما مسیر زندگی‌ام یک‌باره تغییر کرد و وارد فضای بازیگری و بعد هم کارگردانی شدم.

قصه‌های کودکان با صدایی آشنا
اگرچه نوازندگی پیانو در زندگی‌ام بوده و تجربه کار گویندگی رادیو را دارم اما تا به حال به ارائه آلبوم موسیقی فکر نکرده‌ام. هرچند مدتی پیش دنبال ضبط و پخش کتاب‌های صوتی برای کودکان بودم که متاسفانه به رغم گرفتن مجوز نتوانستیم اسپانسر پیدا کنیم و به سرانجام نرسید. آن کار هم جزء اولویت‌های من است که حتما یکسری قصه‌های کودکان را با صدای خودم ضبط کنم چون به نظرم به‌شدت در این بخش ضعف داریم. سال گذشته قدم اصلی آن را برداشتیم و حتی ویراستاری هم شد اما مسکوت گذاشته‌ایم تا بتوانیم اسپانسر مناسبی برای آن پیدا کنیم.

حمایت همه‌جانبه از کار هنری
به نظرم دولت باید نگاه ویژه‌تری به مقوله حمایت از کارهای هنری داشته باشد؛ مثلا اگر قرار است به سمت خصوصی‌سازی برویم یک‌باره و بدون هیچ حمایت و هیچ فکر حمایتی، این کار را نکنیم؛ مثلا در برخی کشورها دولت ۲۰ درصد مالیات شرکت‌هایی را که اسپانسر کارهای هنری می‌شوند، حذف می‌کند.خب این در جذب سرمایه بسیار موثر است. به نظرم خصوصی شدن ضوابطی دارد که باید اول آنها را در نظر بگیریم و بعد کار را اجرایی کنیم.

خواهش می‌کنم کپی نخرید!
من شخصا به عنوان یک هنرمند هر کاری مثلا یک فیلم سینمایی را اگر بشود، می‌روم و در سینما تماشا می‌کنم؛ در غیراین‌صورت نسخه خانگی آن را می‌خرم و می‌بینم. واقعا این پنج هزار تومان چه تاثیری در زندگی ما دارد؟ خوب است که همه ما این حمایت را انجام بدهیم؛ مثلا در مورد سریال «شهرزاد» مردم چرا با خرید نسخه اصلی آن را حمایت نمی‌کنند؟ خرید نسخه اصل حداقل کمک و حمایتی است که می‌توانیم از هنر کشورمان انجام دهیم یا اینکه چرا دولت به مساله کپی‌رایت توجه جدی‌تری نشان نمی‌دهد؟ در حالی که خیلی مساله سودمندی است. به نظرم این فرهنگ‌سازی باید ابتدا از خودمان انجام شود.

نقش‌های تلخ‌ ماندگار
در کل آدمی هستم که معتقدم کارهای طنز فانتزی و کارهای تلخ، اثرگذارتر از کارهای روتین و بی‌خاصیت هستند. سریال «نفس‌گرم» کار بسیار تلخی است اما این اشکالی ندارد. من معتقدم تماشاگر با نقش‌هایی که با آنها زیاد می‌خندد یا گریه می‌کند بیشتر همذات‌پنداری می‌کند. امیدوارم نتیجه کار واقعا خوب درآمده باشد.

متفاوت و فراری از انفعال
ترجیح من بازی در نقشی است که حتی اگر کوتاه است، تاثیرگذار باشد و دوست ندارم نقش زنانی را بازی کنم که حالتی منفعل و خنثی در داستان دارند. به هر حال هرچه تجربه آدم بالا می‌رود، سطح سلیقه‌اش هم بالا می‌رود. سعی می‌کنم این اتفاق بیفتد که نقش‌های موثرتری بازی کنم و خوشبختانه گاهی همه چیز دست به دست هم می‌دهد و در رسیدن به این هدف کمک می‌کند.

چه در سریال «دودکش» که نقش متفاوتی برای من بود؛ چه در سریال «ستایش» که در آن واقعا نقش سختی را ایفا کردم؛ چه در فیلم سینمایی «پاداش سکوت» که به خاطر آن سیمرغ گرفتم. انگار این پروسه نقش متفاوت بازی کردن برایم روی روال افتاده و ادامه پیدا کرده است. البته روند بازیگری فراز و نشیب‌های خودش را هم دارد و ممکن است کارهایی انجام داده باشم که خیلی ایده‌آل نباشد ولی خوشبختانه به نظرم ۷۰درصد به سمت متفاوت بودن رفته ام.

انتهای پیام/۱۳۲
https://qomnews.ir/vdcfy1dm.w6dtcagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما