قم نيوز : قم نیوز: فرقی نمیکند کِی و کجا گم کرده باشی خودت را، ابالاحرار راه بلد این راه است، پیدایت میکند، حتما.
به گزارش قم نیوز محرم که میرسد، کتیبه «باز این چه شورش استِ» مشفق که میچسبد به در و دیوار شهر، تازه میفهمی که چقدر تنهایی، تازه میفهمی که چقدر گم شدهای میان هیچکسهای دنیایی.
در به در میگردی دنبالِ کسی که پیدایت کند، میگردی دنبال نشانی که نشانیات را بلد باشد.
هر کسی میگردد دنبال نشانیِ بابِ طبع خودش. شاید راهها فرق داشته باشند، شاید کوتاه و بلند باشد مسیر، شاید بعضیها زود برسند و بعضیها دیرتر، اما آخر سر، همه میرسند به آن نشانی وعده داده شده.
بعضی وقتها دست خودِ تنهایِ فراموشکارت را میگیری و میبری هیئاتی، تکیهای، حَسنیه و حُسینیهای تا نفس حق پیرغلامی راه گشای راهت شود.
بعضی وقتها دلت گره میخورد به فیلم و کتاب، مثلا مختارنامه میرباقری، مثلا سقایِ آب و ادبِ زرویی، آفتاب در حجابِ شجاعی، فتحِ خونِ آوینی.
بعضی وقتها اما دل به دریا میزنی و میرسی به شاهراه...! میرسی به لهوفِ سیّد بن طاووس.
میرسی به ظهر روز دهم، به آنجا که امام سر خونین حُر را در آغوش گرفته و صورت خاکیاش را نوازش میکند. میرسی به آنجا که حُر با نگاه مغمومش فقط یک سوال میپرسد از امامِ عاشورا:
-خدا توبه من را قبول میکند آقا؟*
میرسی به نگاه مهربانِ ابالاحرار که میگوید: بله قبول است توبه تو.
حالا نوبتِ دو دو تا کردنهاست، نوبت اینکه با دلت خلوت کنی، حالیش کنی که ابالاحرار یعنی آقای مهربانی که برای همه حُر های عالم پدری میکند.
فرقی نمیکند حُر بن یزید ریاحی باشی یا ادواردو آنیلی پسرِ ثروتمندترین سناتور ایتالیایی که پشت پا میزند به همه داراییهای پدر، از ایتالیا میکوبد میآید ایران تا حضرت روحالله را ببیند. تا وقتی میپرسند بزرگترین افتخار زندگیات چیست؟ بگوید آن لحظهای که امام پیشانیام را بوسید. آخر سر هم به جرم اعتقاداتت طرد شوی و طوری شهیدت کنند که قصه مرگت بشود رازِ مگوی مردم ایتالیا.
فرقی نمیکند حُر بن یزید ریاحی باشی یا طیب رضایی گنده لاتِ دهه چهل تهران، که به جرمِ انقلابی بودن در میدان حشمتیه تیرباران شوی و حضرت روحالله بر سر مزارت بگوید: شما که سعادتمند شدی، دعا کن خمینی هم سعادتمند شود.
فرقی نمیکند حُر بن یزید ریاحی باشی یا شاهرخ ضرغام بادیگارد کابارهچیهای قبل از انقلاب، که ارتش صدام برای سرت 11 هزار دینار جایزه تعیین کند و توی آبادان شهید شوی و حتی پیکر بی سرت را هم پیدا نکنند.
فرقی نمیکند حُر بن یزید ریاحی باشی یا مجید قربانخانی جوانِ دهه هفتادیِ پر شر و شور یافتآباد، که توی هیئات وقتی خبر سوریه را میشنوی از هوش بروی و بگویی: «من باشم و نگاهِ چپ به حرم بی بی بکنند؟». که بیخبر از مادر عازم سفر بشوی، که شب شهادتت توی خان طومان نگاهی به خالکوبی روی بازویت بکنی و بگویی: حضرت زینب خیلی زود یا خاکش میکنه یا پاکش میکنه. که هنوز هیچ کدام از خبرگزاریها خبر بازگشت پیکرت را تیتر نکرده باشند.
فرقی نمیکند کِی و کجا گم کرده باشی خودت را، ابالاحرار راه بلد این راه است، پیدایت میکند، حتما.