قم نيوز : او یکی از فرماندهانی است که بخشی از ماندگارترین قابهای تصاویر هشت سال دفاع مقدس، نشانگر منش و سیره نیکو و ماندگار اوست؛ آنجا که نام حاج حسین خرازی تا ابد روشنی بخش همه ایثارگران و آزادیخواهان خواهد بود.
به گزارش قم نیوز هشت سال دفاع مقدس ملت ایران، فرماندهان سربلند و شاخصی را به جهانیان معرفی کرده است که میتوانند تا ابد، الگویی برای ایستادگی و عزّت باشند، فرماندهانی که یکی از شاخص ترین آنها، سردار شهید حاج حسین خرازی است.
مرور تصاویر آرشیوی هشت سال دفاع مقدس بهویژه عکسهای مربوط به لشکر امام حسین (ع) نشان میدهد که بخشی از خاطره انگیزترین، جذّابترین و البته درس آموزترین آنها، عکسهایی است که حاج حسین خرازی هم در آنها قاب شده است.
او را با خندههای زیبایش میشناختند و البته میشناسند و اینکه از فرماندهانی بود که پیش از شهادت، بارها مجروح شد و بیش از 30 ترکش در بدن داشت اما با این حال از پای نمی نشست تا اینکه دست راست خود را هم در عملیات خیبر از دست داد تا لقب "جانبازی انقلاب"، بیش از پیش برازنده اش شود.
و البته بخشی دیگر از سیره قهرمانانه این قهرمان ملی را میتوان در گفتههایش جستجو کرد؛ آنجا که همواره و نه در قالب یک فرمانده، بلکه مانند یک بسیجی عاشق در بین نیروهای تحت امرش حاضر میشد و با آنان به گفتگو مینشست.
می گفت: "اگر برای خدا جنگ میکنید، احتیاج ندارد به من یا دیگری گزارش کنید؛ گزارش را نگه دارید برای قیامت؛ اگر کار برای خداست، گفتنش برای چه؟"
و او که برای خدا کار میکرد ثمره اش را هم پیش از شهادت و هم پس از آن دید و جاودانه شد.
می گفت: "هرچه میکشیم؛ از نافرمانی خداست."
معتقد بود در مشکلات است که همگان آزمایش میشوند و البته همه هدف زندگی را در این میدید که باید انسان شویم:
"قرآن میخواهد ما به کیفیت برسیم؛ میخواهد انسان بشویم؛ میخواهد در این جنگ هم که الان داریم انجام وظیفه میکنیم؛ ما را انسان کند ... ."
او خود تلاش کرد تا به این هدف دست یابد که شهادتش در هشتمین روز از اسفند ماه سال 1365 و در جریان عملیات کربلای پنج، نشانهای از دستیابی به همین مقام رفیع انسانیت است؛ مقامی که برای او در 29 سالگی اش محقق شد.
حسین خرازی شخصیتی است که حداقل در 15 عملیات دوران دفاع مقدس در مقام فرمانده لشکر یا معاونت فرماندهی، حضوری تأثیرگذار و درس آموز داشته که دفاع 9 ماهه او و یارانش در جاده آبادان - اهواز، تنها نمونه ای از ایثارها و رشادتهای این مرد الهی و مجاهد فی سبیل الله است.
مروری بر سیره این فرمانده دلاور نشان میدهد که وی مانند بسیاری دیگر از فرماندهان آن دوران، تواضعی مثال زدنی داشت که این خاطره از او، نشاندهنده همین منش متواضعانه است:
"حسین تصمیم گرفت تا بدون اعلام قبلی به یکی از یگانها سرکشی کند؛ من هم همراهش رفتم.
سربازی که کنار راه ورودی ایستاده بود و پاسبانی میکرد؛ کارت تردد خواست که نداشتیم!
گفتم: ایشان فرمانده لشکر هستند.
سرباز هم بدون مقدمه گفت:
اگر ایشان فرمانده لشکر است؛ پس من هم فرمانده تیپم!
حسین از این قاطعیت سرباز خوشش آمد و پرسید:
از نظر شما فرمانده لشکر باید چه شکلی باشد؟
سرباز پاسخ داد:
وقتی قرار باشد که فرمانده لشکر بیاید حتما ساز و دهل و خدم و حَشَم دنبالش راه میافتد؛ حتما شیپور میزنند و اعلام میکنند تا همه آماده باشند ... .
حسین بیشتر خوشش آمد و پرسید:
حالا ما که کارت تردد نداریم چه کاری باید انجام دهیم؟
سرباز گفت: برگردید و کارت تردد بگیرید.
در همین موقع بود که یکی از فرماندهان یگان سر رسید.
او که حاجی را میشناخت سلام و علیمک گرمی کرد و ... .
و البته سرباز، به روی خودش هم نیاورد!"
شاید همین رفتارهای متواضعانه و افتادگی حاج حسین خرازی بود که سید شهیدان اهل قلم را وا داشت تا این جمله ماندگار را در مدح او قلمی کند؛ آنجا که نوشت:
"آن قدر متواضع بود که او را در میان همراهانش گم میکنی."
این سیره رفتاری، در کلام و نوشتار او هم به چشم میآید که تعبیر آغازین وصیت نامه او یعنی استفاده از واژه "عبدالعاصی" به معنای بنده گنهکار، نمونه ای از آنهاست.
حسین خرازی البته با همه این تواضع و فروتنی و در کنار لبخندهای همیشگی، یکی از باصلابتترین و قاطعترین فرماندهان جنگ تحمیلی هم بوده است.
در این باره نیز میتوان به این خاطره از او بسنده کرد:
"یکی از فرمانده گروهانهای لشکر امام حسین (ع)، نیروهایش را به خوبی استتار نکرده بود؛ چنانکه اگر هواپیماهای دشمن سر میرسیدند، حتما تلفات زیادی به لشکر وارد میشد.
حاج حسین که در حال عبور، این قصور را دید، فرمانده گروهان را صدا زد و توضیح خواست. توضیحش، قابل قبول نبود و حاج حسین، سیلی محکمی در گوش فرمانده گروهان خواباند.
دقایقی بعد برای توجیه بهتر فرماندهان تحت امر، جلسه ای اضطراری تشکیل شد و حاج حسین خرازی، پیش از شروع جلسه به سراغ همان فرمانده گروهان رفت و در حضور دیگران او را در آغوش کشید؛ دلجویی کرد و حلالیت طلبید.
نقل است که فرمانده گروهان پس از این رُخداد، میگفت: لحظه ای که فرمانده مرا در آغوش کشید و بوسه باران کرد، آنقدر برایم شیرین بود که دوست دارم هر روز حسین آقا یک سیلی در گوش من بخواباند و سپس مرا در آغوش بگیرد."
او را باید به معنای واقعی کلمه، یکی از بسیجی ترین فرماندهان دفاع مقدس خواند، بویژه آنکه خودش نیز بارها این جمله را بر زبان راند: "علاقه مندم که با بی آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجیها باشم و به دردِ دلِ آنها برسم."
و این روحیه متعالی بسیجی بودن، در لحظه شهادت او هم تجلی کرد؛ آنجا که در عملیات کربلای پنج و برای رفع مشکل اتومبیل حمل غذای رزمندگان، شخصا وارد عمل شد و در همان لحظه بود که با انفجار خمپاره، به دیدار حق شتافت و نه تنها یک لشکر و کشور، بلکه همه ایثارگران آزادیخواه را در سوگ نشاند.