قم نيوز : «حسینیه اندیشه» با صدور بیانیهای از «بیانیه گام دوم انقلاب مقام معظم رهبری» حمایت کرد.
به گزارش قم نیوز «حسینیه اندیشه» با صدور بیانیهای ضمن حمایت از «بیانیه گام دوم انقلاب مقام معظم رهبری» اعلام کرد:
«گام دوم» گرچه در تداوم «گام اول» و همجهت با آن است اما سخنگفتن از آن، تنها زمانی معنادار خواهد بود که ناظر بهنوعی از تغییر و تبدیل و تحول باشد.
چه عدّهای، گام اول را براساس ادبیات موجود در عرصه عرفان تفسیر کنند: انقلاب اسلامی همانند یک سالک که برای تزکیه و دوری از رذایل، چلهنشینی را در پیش میگیرد، اولین چلّه و اولین مرحله از سلوک را به پایان رسانده و اکنون باید چلّهی دوم را باهدف رفع نقص و دستیابی به کمالی دیگر و از طریق ریاضتهایی نوین آغاز کند.
چه گروهی دیگر با اتکّاء به ادبیات موجود در عرصه فناوری، گام اول را بر اساس زمان لازم برای «تغییر نسل تکنولوژی» (بازههای بیستساله) تحلیل کنند:
انقلاب اسلامی در چهل سال گذشته توانسته در برابر دو موج فنّاورانه و دو نسل از تغییر تکنولوژی و الزامات همهجانبه آنکه طراحی و مدیریت آن در دست نظام سلطه بوده ـ مقاومت کند و باقی بماند و در گام دوم باید بهجای «رویارویی ناگهانی»، به سراغ «آیندهنگری» برود و خود را در برابر تغییرات تکنولوژیک پیشرو آماده کند تا مقهور تکنولوژی و آثار آن در عرصههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادیِ آینده نشود.
و چه برخی با گزینش فرازهایی از بیانیه مانند: «نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود»، «جوانان عزیزم؛ نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند»، «نسل شما هنوز نیازموده و ندیده... دهههای آینده دهههای شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید»، گام اول را به پایان عمر مفیدِ نسل آغازگر انقلاب تفسیر کنند و به اقتضای گذشت زمان، گام دوم را در چارچوب «تغییر نسل در نیروی انسانیِ انقلاب» و ضرورت سپردن امور به نسل جدید و جوان تحلیل نمایند.
در این تحلیل گرچه به گذشت زمان و جبر ایّام تکیه شده، اما تغییر و تبدیل را در آن نمیتوان و نباید ازنظر دور داشت. زیرا دغدغه و نگرانی برای انتقال معارف انقلاب و تجربههای شگفتانگیز آن به نسل جدید آنهم بهنحویکه مبنای رفتار مدیریتی جوانان قرار گیرد، بیش از هر چیز دلالت بر این واقعیت میکند که تعریف سواد و علم و مهارت در ساختارهای آموزشی و پژوهشیِ حوزه و دانشگاه (که باید بهمثابه بازوان نظام اسلامی برای رشد عقلانیت انقلابی عمل میکردند) به نحوی بوده که توانایی انتقال حقایق انقلاب به نسل جدید را ـ که همگی در اختیار و تحت تعلیمِ نظام آموزش و پژوهش جمهوری اسلامی بودهاند ـ نداشته است. پس اکنون باید شخص رهبری دستبهقلم ببرد و با هشدار دراینباره که حقیقت گذشته و حال را نمیتوان از دشمن شنید، یک جمعبندی از گام اول و نحوه جریان آن در گام دوم ارائه کند تا زمینه این مهم را فراهم آورَد و سپس به این اکتفا نکند و از نخبگان نیز تبیین و تحقیق در مفاد بیانیه را مطالبه نماید. این در حالی است که دشمن انقلاب بهگونهای نبض حوادث و مدیریت ساختارها را به دست گرفته که مسیر نسل جوان را در تمامی جامعه جهانی، تا دههها بعد کانالیزه کرده است.
همه این واقعیتها نشان میدهد که تغییر نسل نباید صرفاً در قالب الزاماتِ ناشی از گذر ایام تحلیل شود بلکه باید همگان را بهضرورت دستیابی به «تئوری تداوم» و «قانون پایداری» و «فرمول استقامت» رهنمون گردد.
همچون شیر تازهای که گرچه خود مایه قوام استخوانهاست اما اگر قاعدهای علمی برای تداوم آن تولید نشود، پس از چند روز فاسد خواهد شد و در مقابل، دستیابی بهقاعده علمی برای افزایش عمر آن، باعث یک تغییر چند برابری شده و زمان استفاده از شیر تازه را از چند روزبه چند ماه افزایش میدهد.
بهعبارتدیگر انقلاب اسلامی و ادبیات الهی و تجربیات معجزگان آن برای بقاء در برابر همه ابرقدرتهای جهانی و قدرتهای بینالمللی و منطقهای، قطعاً تغییرات مهمی در همه عرصههای تصمیمسازی و تصمیمگیری و دستگاه کارشناسی کشور ایجاد کرده و الا بازی در چارچوب دکترینهای سیاسی و دفاعی و امنیتیِ متداول، هیچ امکانی برای بقاء انقلاب در برابر هجمههای همهجانبه باقی نمیگذاشت. اگر این تغییرات ـ که همگی در ردیف تجربیات میدانی هستند ـ تئوریزه نشوند و تفاوت آنها با روند متداول محاسبات مادّیِ دستگاه کارشناسی به نحو علمی روشن نشود، بدان معناست که راه گذشته و گام اول «تئوریزه» نشده و قهراً امکان انتقال آن به گام دوم و کاربست آن توسط نسل جدید در سرفصلهای هفتگانه با مشکلات بزرگی مواجه خواهد شد و نسل بعدی بهتدریج، نسخههای کاربردی دشمن را با عنوان پرطمطراق تجربههای توسعهیافتگی، بر تجربههای انقلاب حاکم خواهد کرد.
خصوصاً که برخلاف دهه اول انقلاب و دوران اوج تجربههای میدانیِ انقلاب، دستگاه کارشناسی در دوران کنونی کاملاً استقراریافته و با صراحت بیشتری، تجربههای انقلاب را به اموری شعاری و غیرعملی تقلیل میدهد و لذا با سرعت بیشتری میتواند نسل جوان و دانا و پرانگیزه را ـ حتی درصورتیکه بهسرعت زمام امور را به دست بگیرند ـ در پیچوخم محاسبات کیفی و کمّی خود گرفتار کرده و آنان را به دام ادعای دروغین خود مبنی بر واقعگرایی انداخته و این رویشهای انقلاب را به خزان ریزشها ببرد و تلفات افزونتری نسبت به مدیران نسل گذشته بگیرد.
پس تغییر نسل برای انقلابی که محاسبات متداول را درهمشکسته تا باقی بماند، از یک تغییر و تبدیل مهمتر خبر میدهد: ضرورت «تئوریزه کردن انقلاب» و تحلیل تخصصی از آن و تبدیل تجربیات خود به محاسبات جدید در بخشهای مختلف اداره کشور تا نرمافزارهای مدیریتی بهجای آنکه «مجموعهای از جوانان دانا و مؤمن و انقلابی» را به تبعیت از محاسبات مادیِ خود فرابخوانند و این عناصر ارزشمند را به ویروس خود آلوده کنند[1]، تدریجاً با آنها هماهنگ و متناسب شوند.[2]
بهعبارتدیگر: «تجربههای متراکم انقلاب را، این تجربههای انبوه این 37 سال را تدوین کنید؛ اینیک کار علمی است، یک پژوهش علمی ـ تاریخی است.
امروز ما احتیاج داریم به اینکه یک نگاهی به گذشته داشته باشیم؛ راههایی که آمدیم، کارهایی که کردیم، کارهایی که کردند، تجربههایی که از سَر گذراندیم، این نشیبوفرازهای عجیب و غریبی که در سر راه بوده است و انقلاب توانسته خود را از این پیچوواپیچ راههای گوناگون پیش ببرد به سمت اهداف و متوقّف نشود، این احتیاج به تدوین دارد؛ این احتیاج به کار علمی دارد... البتّه این خطاب من فقط به دانشگاه شما نیست، به همهی دانشگاهها و به همهی مراکز علمی و به حوزههای علمیّه است.»[3]
2. پس موضوع گام دوم در هر صورت باید حاکی از یک «تغییر مقیاس» و «تبدیل موضوع» و «تحول ساختار» باشد. لذا ممکن است هر یک از احتمالات و گمانههای سهگانهی فوق از تغییر در مرحله سلوک و ریاضت تا تغییر در نسل تکنولوژی و نوع مواجهه با آن تا تغییر در نسل کشور و نیروی انسانیِ انقلاب (که به ترتیب ناشی از ادبیات تخصصی حوزه، ادبیات تخصصی دانشگاه و برداشتهایی از ادبیات انقلاب هستند) توسط عدهای گزینش شود یا حتی برخی، همه این احتمالات را قابلجمع بدانند اما آنچه مهم است، تعیینِ «موضوع تغییر» یا «ساختار تحول» است تا نخبگان بر اساس آن، به هماهنگی گفتمانی دست پیدا کنند و از این طریق، زمینه را برای تحقق گام دوم فراهم نمایند. البته تعیین این مهم بدون تبیین گام اول ممکن نیست؛ یعنی واقعیت اعجازآمیزی[4] که مقام معظم رهبری، تمامی دستاوردهای هفتگانهی گام اول را بر همان اساس تشریح میکند و پس از آن، سرفصلهای هفتگانه در گام دوم را در همان چارچوب معیّن مینماید. آن واقعیت را میتوان اینگونه جمعبندی کرد:
چارچوبهای رایج در دنیا که جهان را به «شرق و غربِ مادّی» یا «چپ و راستِ مدرنیته» تقسیم میکرد، با پیروزی انقلاب اسلامی شکست و به یک کلیشه کهنه تبدیل گشت و آغاز عصر جدیدی اعلام شد که مسیر جهان را تغییر داد و ابتدا دوقطبی رایج را به سه قطبی تبدیل کرد و سپس با حذف شوروی، دو گانهی جدید «اسلام و استکبار» را در کانون توجه جهانیان نشاند. در واقع ماهیت اصلی انقلاب اسلامی و بالتبع حقیقتِ گام اول، تغییر در معادلات قدرت در مقیاس جهانی و وارد کردن اسلام به صحنه توازن قوا در عرصه بینالملل برای «دفع ظلم و تحقق عدل»[5] بود و متناسب با همین واقعیت است که محسوسترین دستاوردهایی که در بیانیه ذکر شدهاند را میتوان در نمونههایی از قبیل «تبدیل چالش بر سر تعطیلی سفارت اسرائیل در تهران به چالش بر سر حضور در مرزهای رژیم صهیونیستی» مشاهده کرد.[6]
این تغییر بزرگ طبعاً اهالی باشگاه قدرت را نگران کرد و فرعونهای در بستر راحت آرمیده را به لرزه درآورد و سردمداران گمراهی و ستم را به واکنش شدید فراخواند. نقطه آغاز این واکنشها، جنگ سیاسی و نظامی و امنیتی بود که با مقاومت مدبرانه و پر از ابتکار ملت و نظام، به معجزه پیروزی در جنگ هشتساله تبدیل شد و لذا دشمن با تغییر محور تقابل، به سمت شبیخون و تهاجم فرهنگی حرکت کرد. اما به تعبیر مقام معظم رهبری ایجاد نسل جدیدی از رویشهای انقلاب که علیرغم قرارگرفتن در معرض هجمه فرهنگی، همواره در صحنه حاضرند، نشاندهندهی دفع حرکت دشمن در این عرصه است.[7] در نتیجه، قطب استکبار، صحنه درگیری با قطب اسلام به محوریت جمهوری اسلامی را به عرصه اقتصاد کشانده است.
با این توضیح، یک گمانه آن است که تغییر و تبدیلی که انقلاب در گام دوم با آن مواجه است، مواجهه با «جنگ اقتصادی» و هجمه اقتصاد بینالملل به اقتصاد ملی است. یعنی انقلاب اسلامی برای دفع مظالم، قدرت عینی توحید و خداپرستی را به عرصه معادلات قدرت جهانی وارد کرد و برای حفظ این دستاورد، با هجمه سیاسی و فرهنگی دشمن مقابله کرد و دفع ظلم در این عرصهها را محقق نمود. اکنون دشمن، متحیر و عصبانی از مقاومت سیاسی و فرهنگیِ انقلاب، به زیربناییترین بخش از قدرت خود تکیه کرده است؛ زیرا قطب استکبار و تمدن غرب «اقتصادمحور» است: امروزه این قدرت اقتصادی است که عرصه فرهنگ و علم را به دست گرفته و توان ارائهی «سفارش تحقیق» و خرید پژوهشهای پیچیده و پرهزینه را داراست و این توان مالی است که عرصه سیاسی و نظامی را تصاحب کرده و از احزاب پرقدرت تا جنگافزارهای رعبآور را به مالکیت خود در میآورد و اساساً پول و سرمایه است که همه شئون تمدن بشری را در اختیار گرفته است. پس دشمن در این کارزار ناچار شده تا به مهمترین مزیت و بالاترین قدرت خود تکیه کند که این به معنای پیچیدگی بسیار بیشترِ جنگ اقتصادی، در مقایسه با جنگ فرهنگی و سیاسی است. البته روشن است که چشمان تیزبین و رصدگری که با اشراف به ماهیت اصلی انقلاب، نقطه محوری و آماج حملات در درگیری بین اسلام و استکبار را تشخیص میدهد، از سالها پیش نسبت به این خطر هشدار داده و در ادامه با طرح مقوله «اقتصاد مقاومتی»، ابزار جدید دفاع از پرچم خداپرستی را به صورت کلان سفارش داده و وارد عرصه دفع ظلم اقتصادی شده، اما در ادامه و در گمانه دوم روشن خواهد شد که چرا سفارشِ این ابزار حیاتی، هنوز به ساخت و بکارگیری آن منتهی نشده است.
3. اما گمانهی دیگری که میتواند گام دوم را در مقایسه با گام اول و بر اساس یک تغییر و تبدیل توضیح دهد و بر گمانه قبلی شامل شود و آن را در خود جای دهد، مبتنی بر این واقعیت است که تقسیم دنیا به شرق و غرب ناظر به اصل کسب حاکمیت و دستیابی به قدرت بود و لذا دو ابرقدرت حاکم بر جهان، اساساً از شکلگیری هر قدرتی خارج از این چارچوب جلوگیری میکردند. اما با شکستهشدن این چارچوب و کلیشه کهنه در عرصه قدرت و بقاء انقلاب در برابر هجمههای سیاسی و نظامی و امنیتیِ ابرقدرتها، نظام اسلامی در فضای تثبیت قرار گرفت و با واقعیتی به نام «اداره کشور در همه ابعاد جامعه و موضوعات گوناگون آن» مواجه شد و بایستی کارآمدی خود در این عرصه را در مقابل چشمان امیدوار دوستان و نگاه غضبآلود دشمنان، به آزمون عینی میگذاشت. یعنی پس از فروپاشی شوروی و حذف آن از صحنه قدرت جهانی و بعد از شکلگیری تقسیم و دوگانهی «اسلام و استکبار»، تقسیم جدیدی در مقابل ملتها و حاکمیتها از جمله در برابر انقلاب و نظام اسلامی قرار گرفته که موضوع آن، ناظر به روش علمی اداره کشور و حکمرانی است و ظلم و استعمار و استکبار را به نحوی پیچیده و پنهان محقق میکند:
تقسیم کشورها به «توسعهیافته، در حال توسعه و کمتر توسعهیافته» که این واقعیت در بیان رهبری نیز منعکس شده است: «غربیها یک تاکتیک زیرکانهی تبلیغاتی را در طول سالهای متمادی اجرا کردند و آن این است که کشورهای جهان را تقسیم کردند به توسعهیافته، در حال توسعه وتوسعهنیافته. خب، در وهلهی اول انسان خیال میکند توسعهیافته یعنی آن کشوری که از فناوری و دانش پیشرفتهای برخوردار است، توسعهنیافته و در حال توسعه هم به همین نسبت؛ در حالی که قضیه این نیست. عنوان توسعهیافته ـ و آن دو عنوان دیگری که پشت سرش میآید، یعنی در حال توسعه و توسعهنیافته ـ یک بارِ ارزشی و یک جنبهی ارزشگذاری همراه خودش دارد. در حقیقت وقتی میگویند کشور توسعه یافته، یعنی کشور غربی! با همهی خصوصیاتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگیری سیاسیاش؛ این توسعهیافته است. در حال توسعه یعنی کشوری که در حال غربی شدن است؛ توسعهنیافته یعنی کشوری که غربی نشده و در حال غربی شدن هم نیست. این جوری میخواهند معنا کنند. در واقع در فرهنگ امروز غربی، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربی شدن است! این را باید توجه داشته باشید. بله، در مجموعهی رفتار و کارها و شکل و قوارهی کشورهای توسعهیافتهی غربی، نکات مثبتی وجود دارد ـ که من ممکن است بعضیاش را هم اشاره کنم ـ که اگر بناست ما اینها را یاد هم بگیریم، یاد میگیریم؛ اگر بناست شاگردی هم کنیم، شاگردی میکنیم؛ اما از نظر ما، مجموعهای از چیزهای ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعهی غربی شدن، یا توسعهیافتهی به اصطلاحِ غربی را مطلقاً قبول نمیکنیم. پیشرفتی که ما میخواهیم چیز دیگری است.»[8]
البته در این نوشته، مجال بحث مفصل درباره ماهیت ادبیات توسعه و اثبات جریان جهتگیری مادی و کفرآمیز و دنیاپرستانه در تمامی ابعاد مدل اداره کشورها نیست[9] و لذا میتوان برای آغاز بحث جدی در این مورد به برخی تصریحات مقام معظم رهبری در این زمینه توجه کرد: «توسعه مفهومی دارای بار ارزشی است که ما با الزامات آن همراه نیستیم.»[10] یا «ما حالا باید برای شکستن این طلسم فکر کنیم؛ کدام طلسم؟ این طلسم که کسی تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهای غربی انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکی برای کشور است... امروز در چشم بسیاری از نخبگان ما، بسیاری از کارگزاران ما، مدل پیشرفت صرفاً مدلهای غربی است؛ توسعه و پیشرفت را باید از روی مدلهایی که غربیها برای ما درست کردهاند، دنبال و تعقیب کنیم. امروز در چشم کارگزارانِ ما این است و این چیز خطرناکی است؛ چیز غلطی است؛ هم غلط است، خطاست، هم خطرناک است.»[11]
در واقع ادبیات توسعه خود را به عنوان یگانه راه عینی برای دستیابی جوامع به «رفاه» معرفی کرده و آن را به عنوان هدف اصلیِ جامعه قرار داده که سایر ابعاد جامعه از جمله دین و معنویت باید به عنوان ابزاری برای تحقق آن محسوب شوند. یعنی در تقسیم جدید «توسعهیافته و در حال توسعه» گرچه برخلاف بلوک شرق، با مظاهر علنی دینداری مخالفت نمیشود اما دین به مثابه یک خُرده فرهنگ تلقی میگردد که باید در ساختارها و فرهنگ توسعه منحل شده و با آن هماهنگ شود که این شکل جدید و پیچیدهای از کفر و بتپرستی و جاهلیت مدرن و نفی توحید است.[12] البته اسلام و انقلاب اسلامی نیز به دنبال رفاه عمومی است: «هدف عمده عبارت است از ساختن کشوری نمونه که در آن، رفاه مادّی همراه با عدالت اجتماعی و توأم با روحیه و آرمان انقلابی، با برخورداری از ارزشهای اخلاقی اسلام تأمین شود. هریک از این چهار رکن اصلی، ضعیف یا مورد غفلت باشد، بقای انقلاب و عبور آن از مراحل گوناگون ممکن نخواهد شد.»[13]اما رفاهِ مورد نظر انقلاب اسلامی، رفاهی که به عنوان هدف اصلی جامعه قرار گیرد و شرافت و اخلاق و دین را بر اساس الزامات خود تعریف کند، نیست بلکه رفاهی معقول است که ابزاری برای اهتزار پرچم خداپرستی در برابر طواغیت مدرن باشد و در تناسب با اهداف الهی مردم ایران طراحی گردد: «رفاه مادّی، به معنای ترویج روحیهی مصرفگرایی نیست ـ که خود، یکی از سوغاتهای شوم فرهنگ غرب است... ـ میل به زندگی راحت و مرفه، جامعه و مسؤولان را به سازشکاری و تسلیم در برابر زورگویی قدرتهای جهانی و غفلت از توطئهی استکبار و بیاعتنایی به پیام جهانی انقلاب نکشاند. آن روزی که خدای نخواسته جمهوری اسلامی، رفاه و آبادی را هدف عمدهی خویش قرار داده و در این راه حاضر به چشمپوشی از آرمانهای انقلابی و جهانی و فراموشی از پیام جهانی انقلاب شود، روز انحطاط و زوال همهی امیدها خواهد بود؛ و خدا چنین روزی را انشاءاللَّه هرگز نخواهد آورد. بیشک، ملت ایران برای دفاع از اسلام عزیز و استقلال ملی آماده است که همه چیز خود را فدا کند.»[14]
همین محوریت رفاه دنیاپرستانه و دیوانهوار است که به دلیل هزینههای سنگین تأمین آن، تصمیمگیران را به پذیرش «تقسیم کار جهانی» و «همپیوندی فعال با اقتصاد بینالمللی» توصیه میکند و لذا دستیابی به سرمایه و تکنولوژی خارجی را ضرورتی حیاتی میداند و در نتیجه، خط تولیدِ «برجامها» را نه در ذهن چند مسئول بلکه در نظام محاسباتِ دستگاه کارشناسی کشور راهاندازی کرده است. همین الزامات ادبیات توسعه است که در چالش با «هویت اسلامی و انقلابی و الهامبخش در جهان اسلام»، تحقق سند چشمانداز را با مشکلات مهمی روبرو کرده و همین استانداردهای تولید و توزیع و مصرفِ نظام سرمایهداری است که در درگیری با ادبیات انقلاب و شعار عدالت در عرصه اقتصاد، موجب کاهش مداوم و شدید ارزش پول ملی شده است.[15] همین تحلیل وضعیت جامعه و طراحی نسخه اداره بر اساس استانداردهای توسعه جهانی است که با ایجاد بستر پرورش روحی و ذهنی برای مدیران، موجب ریزش برخی از آنان و فاصلهگرفتن آنها از روحیه و فکر و عمل انقلابی شده و آن را به بخشهایی از مردم منتقل نموده و همین تکیه بر انگیزشهای مادی برای دائمافزایی سود سرمایه است که انگیزشهای الهی و آخرتگرایانه را برای تداوم و تعمیم در جامعه با چالش مواجه نموده است. همین ادبیات توسعه است که در عرصه اقتصاد، به مهمترین مانع برای ترسیم علمی از اقتصاد مقاومتی و تحقق آن تبدیل شده و با تطبیق سرفصلهای اقتصاد مقاومتی به تعاریف کیفی و کمّیِ اقتصاد متداول، به «تأویل نخبگانیِ» نسبت به اقتصاد مقاومتی میپردازد: «مردمیبودن» را به شکلگیری بخش خصوصی قوی در ارتباط منظم با سرمایه و تکنولوژیِ شرکتهای خارجی برای ایجاد کارتلهای و تراستهای ایرانی تحریف میکند و «عدالتمحور بودن» را به شاخصهای اقتصاد سرمایهداری در ضریب جینی تأویل مینماید و «استفاده از ظرفیتهای داخلی» را به قرارگرفتن این ظرفیتها در مدار تقسیم کار جهانی مشروط میکند و... و به اینصورت گرهای علمی[16] در برابر تحقق اقتصاد مقاومتی پدید میآورد.
در واقع ادبیات علمیِ «توسعه پایدار و همهجانبه» و به تعبیر دیگر مدل اداره کشورها، صرفاً یکسری مبانی فکری یا از سنخ شبهات ذهنی نبوده و نیست که تنها با نقد نظری نسبت به آن، بتوان خود و جامعه و مدیران و تصمیمسازان و تصمیمگیران را از عوارض خطرناک آن خلاص کرد و از آنان انتظار داشت که به دلیل نقد نظری ادبیات توسعه، بتوانند مسیر و رویه دیگری را برای اداره کشور در پیش گیرند بلکه به مثابه یک ابزار عینی و یک ماشین اجتماعی است که با نظمی خاص، یک جامعه با جمعیتهای چندین میلیونی را سوار کرده و پس از طیّ مسیر و زمانی مشخص، به نقطهای معیّن از قدرت اقتصادی و فرهنگی و سیاسی میرسانَد. این ماشین همانند سایر ماشینها تنها در جادّهی متناسب با خود حرکت خواهد کرد و بهسوی مقصد و هدف خود رهسپار خواهد شد و پیچیدگی اجزای درونی آن نیز به حدی است که قدرتهای نوظهور در آسیای جنوب شرقی و امریکای جنوبی و... نیز تنها قدرت مهندسی معکوسِ این ماشین را به دست آوردهاند و قدرت لازم برای تولید آن را ندارند.
پس اگر در رسانههای عمومی و مجامع تخصصی مرتّباً از «شاخصهها» در تمامی ابعاد بهداشتی، درمانی، غذایی، فرهنگی، اقتصادی، آموزشی، پژوهشی، مخابراتی، صنعتی، دفاعی، حملونقل و... سخن به میان میآید، بهمعنای آن است که اداره کشور و ادبیات توسعه پایدار و همه جانبه یک امر نظری نیست بلکه همانند هر ماشین دیگری دارای نشانگرهایی برای تعیین وضعیت سوخت، آب، روغن، سیستم الکتریکی، سرعت، دور موتور و... است که اگر کنترل نشوند، ماشین دچار مشکل جدی شده و یا از حرکت باز خواهد ایستاد. لذا تأکید مداوم کارشناسان بر شاخصهها و استانداردها با هدف کنترل عملکرد ماشین مدل اداره و بهبود وضعیت آن است. یعنی تمامی بخشهای زندگی اجتماعی براساس یک ریاضیات جدید به محاسبه کشیده شده و مورد اندازهگیری قرار گرفته و استانداردهای کمّی و کیفی برای آن تعیین شده و به همین دلیل، عملکرد هر نظام بهصورت مداوم و بهروز، توسط یک دستگاه محاسباتی جهانی سنجیده میشود و وضعیت تمامی ساختارهای علمی، اداری، اقتصادی، سیاسی و... در یک کشور، براساس شاخصهها و استانداردهای مربوطه، مشخص میگردد.
حال اگر این ماشین قابلاتصاف به اوصاف ارزشی همانند عادلانه یا ظالمانه، الهی یا الحادی، اسلامی یا استکباری و کفرآمیز باشد، آنگاه روشن خواهد شد که انقلاب اسلامی در گام اول خود و پس از شکستن تقسیم چپ و راست مدرنیته در عرصه قدرت جهانی از طریق مجاهدت عملی، در گام دوم و برای اداره کشور با چه تقسیم جدید و خطرناک و پیچیدهای روبروست که باید آن را نیز از طریق مجاهدت علمی بشکند: تقسیم کشورها به «توسعهیافته، درحالتوسعه و کمتر توسعهیافته»، و محوریت «توسعهیافتگی» در همه تصمیمگیریها در تمامی بخشهای اداره کشور.
در واقع ادبیات توسعه پایدار و همهجانبه به عنوان گزارههای علمی از سطح تعاریف کیفی عبور کرده و به شاخصهها و استانداردهای کمّی رسیده و نسخههای کاربردی در تمامی شئون مختلف اداره کشور ارائه داده و به این صورت، به جای «شبهه نظری»، به طراحی یک «مغالطه عینی» دست زده و تصمیمگیران و تصمیمسازان را در تمامی کشورها مرعوب خود ساخته است. در داخل کشور نیز به جای آنکه نخبگان کشور کمر همّت به برخورد با این پدیده علمی و پیچیده ببندند و به پشتیبانی تئوریک از انقلاب در برداشتن گام دوم خود برای تغییر شیوه اداره کشور بپردازند، عدهای با تمسک به ادبیات تخصصی حوزه، امور معاش را مقولهای عقلائی و خارج از خطابات شارع معرفی میکنند و به اینگونه تفقه در مساله اداره کشور و مدل توسعه را از دایره فعالیت علمی خود خارج میدانند و عدهای دیگر با تمسک به ادبیات تخصصی دانشگاه، توسعه را تجربه مشترک بشری که تخطی از آن امکان و فرض ندارد، تلقی مینمایند و نظام را به خاطر نپیوستن به قافله تمدن بشری و از دستدادن مواهب این الحاق، سرزنش کرده و به فقدان عقلانیت متهم میکنند.
لذا گرچه پس از دوران «دفع ظلم» و موفقیت در استقرار نظام در برابر هجمههایی که اصل وجود آن را نشانه گرفته بود، زمانهی «ساخت عدل» در مدیریت جامعه فرا رسید اما انقلاب اسلامی همانگونه که برای آغاز قیام و نهضت، «هیچ تجربهی پیشینی و راه طی شدهای در برابرش وجود نداشت»، در آغاز دورانِ ادارهی ابعاد مختلف و گوناگونِ یک جامعه (که عمیقاً محتاج به یک دستگاه کارشناسی و علمی است) با حوزه و دانشگاهی روبرو بود که بضاعت علمی برای ارائهی «نسخهی کاربردیِ متناسب با آرمانها برای اداره کشور» نداشتند و لذا نظام اسلامی را در شرایط «اضطرار علمی» قرار دادند و آن را به نسخه کاربردیِ «توسعهیافتگی» مبتلا کردند. یعنی برخی در دانشگاه، مهندسی ساختارهای اداره کشور بر اساس اسلام و انقلاب را ناممکن شمردند و مسیر موجود جهان برای تکامل مادّی و تأمین معاش را تنها راه ممکن برای بشریت دانستند و برخی دیگر در حوزه علیرغم ایمان به اسلام، دچار سادهانگاری نسبت به موضوع اداره کشور شدند و مسئولیت ناهنجاریها را صرفاً متوجه افراد و عناصر و مسئولان اجرایی دانستند و لذا به مهندسی ساختارها بر اساس اسلام همت نگماشتند. اساساً مهمترین تهدید برای نظریهی «نظام انقلابی»، ادبیات توسعه است که همه نظمهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی در جوامع را در راستای پیوستگی عمیق آنها با نظمهای جهانی و بینالمللی ـ که بر محور قطبهای توسعه جهانی شکل گرفتهاند ـ طراحی میکند و در نتیجه، موضعگیری در برابر مظالم جاری در دنیا را برای تصمیمگیران و ملتهایشان به امری غیرعقلائی و پرهزینه تبدیل مینماید و رونق اقتصادی و ارتباط سیاسی و رشد علمی را عملاً به سکوت یا همراهی در برابر این ستمها را گره میزند. لذا گرچه «انقلاب اسلامی میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند» اما تحقق این سازگاری در عینیت، مشروط بر آن است که بازوان علمیِ نظام اسلامی در هماوردی با ادبیات توسعه، نظم سیاسی و اجتماعیِ متناسب با آرمانهای الهی را طراحی کرده باشند.
البته این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که نظام جمهوری اسلامی تاکنون و علیرغم فقدان نسخه کاربردیِ متناسب با آرمانها برای اداره کشور، هم موفق شده جهتگیریِ «سیاست» خود را در ساخت دوگانهی اسلام و استکبار حفظ کند و آن را به سراسر منطقه گسترش دهد و هم توانسته جهتگیریِ «فرهنگ» و «اقتصاد» کشور را به نحوی از خود متأثر نماید که منجر به غلبهی جهتگیریِ توسعه غربی بر این عرصهها نشود. یعنی انقلاب علیرغم ابتلاء به ماشین توسعه برای مدیریت ساختارها، تا سرحد امکان از عملکرد خطرناک آن جلوگیری کرده یا سرعت آن را کاهش داده و همزمان به علت فقدان نسخه جایگزین، به ابزاری برای عملکرد مطلوب خود دست نیافته که این درگیری ادبیات توسعه با ادبیات انقلاب، باعث چالش و بینظمی و ناهنجاری در عرصههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی شده است. لذا برداشتن «گام دوم» پس از «گام اول»، «شکستن تقسیم به توسعهیافته و در حال توسعه» پس از «شکستن تقسیم به شرق و غرب مادّی» و «مهندسی ساختارهای عدل» پس از «دفع ظلم» جز با تحلیل عمیق از این ناهنجاریها و سپس دستیابی به راه برونرفت از آنها ممکن نخواهد بود: [17]
در عرصه سیاسی، گرچه انقلاب از ابتدای دوران مبارزه تا کنون تنها با تکیه بر مشارکت الهی و مکتبیِ مردم از تمامی بحرانها و عقبههای سخت عبور کرده است، اما این مشارکت اعجابانگیز هنوز نتوانسته در همه ساختارها تعمیم یابد و با مشارکت مادّی و تعمیمیافته در فرهنگ غرب هماوردی کند بلکه به شرکت در انتخابات و راهپیماییها و امثال آن محدود شده و نظام اسلامی را در معرض تهمت ناروای حذف اختیارات عمومی و ترجیح عملیِ «مولویت» بر «جمهوریت» قرار داده است. این در حالی است که چنین خلأی، ناشی از ضعف در استنباط از دین برای دستیابی به «چگونگی مشارکت الهی و مکتبیِ مردم» در «تولید قدرت، توزیع قدرت و مصرف قدرت» است.
در عرصه فرهنگی، گرچه انقلاب باعث شده است تا معارف دینی در حوزهها از کنج عزلت خود در دوران طاغوت خارج شده و از شکل خُردهفرهنگ فاصله بگیرد اما هنوز این دانشهای کاربردی در دانشگاهها هستند که عملاً جایگاه و منزلت اجتماعیِ افراد و اقشار را معیّن میکنند. این در حالی است که در دانشهای کاربردی، علوم پایهی مدرن جایگاهی بهمثابه «اصول اعتقادات مادی» دارد اما در معارف حوزه، اعتقادات برمبنای توحید و نبوّت و معاد استوار شده است. لذا چالش بین دو سنخ از اعتقادات ایجاد شده که یکی همه چیز را به این دنیا محصور میکند و دیگری، دنیا را تابعی از آخرت قرار میدهد. یعنی از یکسو، یک هویت مادی در جامعه شکل میگیرد که مبتنیبر «تحصیل و اشتغال» است و در سطح جهانی و در تمامی عرصهها دارای آییننامه و استاندارد و شاخصه است و براساس آن، تأثیر علم و توانمندی افراد در افزایش تولید ناخالص ملی، ملاک ارزیابی قرار میگیرد. از سوی دیگر، یک هویت مذهبی و انقلابی به وجود میآید که فاقد ساختار برای «انگیزش و پرورش و گزینشِ» متناسب با خود است و لذا عملاً حضور کمرنگتری در عرصهی عینیت پیدا میکند. در واقع چالش بین معارف الهیِ نظری در حوزه با دانشهای مادّیِ کاربردی در دانشگاه، همگان را به ضرورت منطق جدیدی سوق میدهد که به کیفیت جریان معارف الهی در دانشهای کاربردی بپردازد و نحوه مشروطشدنِ دانشهای کاربردی به معارف الهی را نیز تبیین کند و از این طریق، یک دستگاه الهیـکاربردی را به عنوان ابزار محاسباتیِ انقلاب تولید کند و وحدت حوزه و دانشگاه را به نحوی عمیق و علمی رقم بزند.
در عرصه اقتصادی، گرچه انقلاب در عمل به شعار عدالت باعث شده است تا نقش نیروی انسانی و متغیر کار در «چهار بازار» از سلطه مطلق توسط متغیر سرمایه نجات پیدا کند اما درگیری بین این دو متغیر در یک سیستم، باعث ناهنجاری در آن شده و افزایش قیمت عموم کالاها و گرانی و تورّم مداوم در همهی سطوح و کاهش دائمی ارزش پول ملی را پدید آورده است. البته این گرانی و تورّم بهمعنای گرانی و تورّم در اقتصاد کلاسیک نیست تا بتوان علت آن را به نقدینگی بازگرداند بلکه حاصل رفتاری است که انقلاب اسلامی و شعارهای آن، با مدل اداره داشته و با تعمیم امکانات به اقصی نقاط کشور از یکسو و حمایت از نیروی کار و افزایش مداوم دستمزد آن از سوی دیگر، عملکرد مادّیِ این ماشین را بر هم زده است. به همین دلیل جهش قیمتها در ایران، نمونهی دیگری در جهان ندارد و تورّم و گرانی در دیگر کشورها از جنس تورّم موجود در ایران نیست و از همینروست که هیچ دولتی تاکنون نتوانسته مشکل تورّم را حل کند و در آینده نیز، هر دولتی که به دستگاه کارشناسی موجود تکیه کند و درگیری وجدانیِ رهبران نظام و مردم انقلابی و خواهانِ عدالت اسلامی با سرمایهداری را درک نکند و از ملاحظه آثار واقعی آن را در اقتصاد عاجز باشد، در رفع این ناهنجاری نیز ناتوان خواهد بود.
این سه چالش محوری همگی ناشی از درگیری عینی ادبیات توسعه با ادبیات انقلاب است که رفع آنها از یکسو وابسته به چارهای است که باید برای خروج از ساختارهای ظالمانهی مدرنیته ـ که در حاکمیت کشور و زندگی مردم حضور پیدا کرده ـ اندیشیده شود و از سوی دیگر منوط به ارتقاء ظرفیتی است که باید در فهم از دین در جهت ارائهی نسخههای متناسب با ملت دیندار و نظام انقلابی ایران حادث گردد. البته روشن است که طرح این چالشها برای آغاز بحث جدی در جهت اجماع نسبی بر شناخت آسیبهای محوری در اداره کشور و موانع تحقق گام دوم است که خود کاری بس خطیر است و لذا تبیین پیشنهاد برونرفت از این چالشها مجال دیگری میطلبد.[18]
شاید تصور شود که اگر تغییر و تبدیل در گام دوم بر اساس شکستن تقسیم جدیدِ نظام سلطه مبتنی «بر توسعهیافته و در حال توسعه» در موضوع اداره کشور باشد، پس چرا اثری از این مطلب در بیانیه دیده نمیشود؟ اما باید توجه داشت که این مهم خود را در کیفیت گزینش «سرفصلهای هفتگانه برای گام دوم» و نحوه تعریف آنها و اولویتبندی میان آنها نشان میدهد. در واقع در ادبیات توسعه و علم حکمرانی مدرن، گزینش سرفصلهای اساسی و متغیرهای محوری و تعیین میزان سهم هر یک در روند توسعه برای حرکت آینده، خود یک امر تخصصی و دارای ادبیات علمی است که اجمالاً شامل چنین مؤلفههایی است: «رشد اقتصادی مستمر و پایدار، توسعه مبتنی بر دانایی، همپیوندی با اقتصاد جهانی، رقابتپذیری اقتصاد، امنیت اقتصادی و اجتماعی، امنیت ملی، ارتقاء کیفیت سطح زندگی، محیطزیست و توسعه پایدار، توسعه فرهنگی، توسعه مدیریت دولت، امنیت و توسعه قضایی، تعادل و توازن منطقهای کشور بر اساس موازین آمایش سرزمین».[19] همچنان که در سطحی دیگر از همین بحث علمی، عناوین و سرفصلهای ذیل مطرح میگردد: «جمعیت، رشد اقتصادی، سرمایهگذاری، بازار کار، بودجه عمومی دولت، شرکتهای دولتی، خصوصیسازی و توسعه بخش خصوصی، بخش پولی و ارزی و تورم، بازار بورس و اوراق مشارکت، تجارت خارجی، توزیع درآمد، علم و فناوری».[20]
اما در بیانیه گام دوم نه تنها از عناوین جدیدی استفاده شده که اثری از آنها در پیشرانهای متداول توسعه دیده نمیشود (همانند اخلاق و معنویت، عزت و مرزبندی در روابط خارجی، استقلال) بلکه در عناوین مشترک نیز تعاریفی ارائه شده که تفاوتی ماهوی با تعاریف ادبیات توسعه دارد. به عنوان مثال، «علم و پژوهش» که در ادبیات توسعه، وسیلهای برای مشارکت در روند جهانی علم و تکنولوژی با هدف دائمافزایی سرمایه و فتح بازارهای آینده و... تلقی میشود، در بیانیه به عنوان «آشکارترین وسیله عزت کشور» و ابزاری برای مقابله با سلطه غرب بر اقتصاد و سیاست کشور تعریف شده و یا «اقتصاد ملی» که در ادبیات توسعه بر اساس همپیوندی فعال با اقتصاد جهانی و قبول تقسیم کار جهانی شکل میگیرد، به عنوان «عامل مهم سلطهناپذیری و نفوذناپذیری» تلقی شده و «نگاه به خارج» ـ که با تکیه به سرمایه و تکنولوژی خارجی، مبنای نسخه کاربردی در اقتصاد متداول برای رونق اقتصادی است ـ به مثابه عیب ساختاری اقتصاد کشور معرفی گردیده است. علاوه بر این، وزن و ضریب و اولویت هر یک از سرفصلهای هفتگانه نیز کاملاً با ضریب عوامل و متغیرها در ادبیات توسعه متفاوت است که باید در جای خود به آن پرداخت.[21]
همانگونه که در گام اول و برای شکستن معادلات مادّی قدرت، آن ابرمرد تاریخ فرمود: «هر چه فریاد دارید بر سر امریکا بکشید» و عملاً نقش اساسیِ ملأ و مترفین و طواغیتِ مُدرن را در ضلالت و اسارت بندگان خدا افشا کرد، در گام دوم و برای شکستن معادلات مادّی اداره کشور، نخبگان حوزه به جای پررنگکردن نقش افراد در مشکلات و نخبگان دانشگاه به جای توصیه به نظام برای بازگشت به قواعد حکمرانی مدرن و توسعهمحور، باید با فهم صحیح از سفارشهای علمی رهبری به جامعه نخبگانی کشور، هر چه فریاد دارند بر سر ادبیات توسعه پایدار و همهجانبه بکشند و با تشریح عوارض خطرناکِ این ابزار پیچیده و بیان علمیِ مرزبندی با ادبیات توسعه و خروج تدریجی از آن از طریق نسخههای کاربردیِ متناسب با تجربیات و اهداف انقلاب، ملت انقلابی را برای برداشتن گام دوم بسیج کنند. در این صورت، مأموریتهای جدیدی برای دستگاههای اداره کشور تعریف خواهد شد که تفاوتی معنادار با ماموریتهای متداولِ برخاسته از ادبیات توسعه دارند و لذا عقلانیت معمول و عناصر مجرّبِ شکلگرفته در محاسبات مادّی و ساختارهای کلاسیک، آن ماموریتها را به رسمیت نخواهند شناخت. اینجاست که تازه نقش «جوان مؤمن انقلابی» واضح میشود؛ نسلی که از انقلاب شکل پذیرفته و هنوز از ساختارهای کلاسیک و مأموریتهای متناسب با توسعه غربی شکل نگرفته و لذا جرأت و جسارت دارد تا همانند دوران دفاع مقدس، از دکترینهای متداول فاصله بگیرد و پیشآهنگِ ابتکارهای جدید شود و اینبار به جای تمرکز بر شیوه تقابل نظامی با دشمن، بارقههای عقلانیت انقلابی در همه ابعاد اداره کشور را به میدان عمل بیاورد.
اگر به بیان شریف حضرت باقر علیهالسلام، «ولایت» مهمترین و ارزشمندترین پایه از پایههای دین است[22]، پس ضعفها و گناهان فقط در تخلفات فردی منحصر نمیشود بلکه بزرگترین آنها گناهان اجتماعی و قصور و تقصیر در امر ولایت خواهد بود؛ ولایتی که به دنبال اهتزاز پرچم خداپرستی و توحید در عالَم است و به نیابت عامّه از حضرت ولیعصر عجلاللهفرجه در مقابل جاهلیت مدرن و کفر نوین قرار گرفته و لذا به ابزارهای نوینی نیازمند است تا از طریق آنها بتواند جامعه، حاکمیت و تمدنی مقاومتی قبل از ظهور را رقم بزند و به این صورت، آمادگی امت محمد و آلمحمد علیهمالسلام برای بازگشت حضرت بقیهاللهالاعظم عجلاللهفرجه و تحقق حاکمیت جهانی اسلام به دستان مبارک او را عملاً اثبات کند.
[1]. مقاممعظم رهبری: «یکی از اشکالات مدیریّتهای کلان ما این است که نرمافزار مدیریّتی ما ویروسی بشود؛ یعنی دشمن بتواند در اندیشهی مدیریّتی ما ویروسی را وارد کند که تمام ابتکارات ما و کارهای ما و تصمیمهای ما را خراب کند و به جهت خلافی هدایت کند و پیش ببرَد.» بیانات در دیدار با جمعی از استادان دانشگاه؛ 31/3/9
[2]. برای توضیح و تفصیل پیرامون «تئوریزهکردن انقلاب و انعکاس آن در نرم افزار اداره کشور در کوتاهمدت» رجوع شود به کتاب «گفتمان انقلاب اسلامی» مبحث نهم و دهم از گفتار سومِ فصل اول و همچنین گفتار اولِ فصل سوم.
[3]. بیانات مقام معظم رهبری در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امامحسین علیهالسلام؛ 3/3/95.
[4]. برای تشریح و تفصیل این معجزه رجوع شود به کتاب «گفتمان انقلاب اسلامی» تمامی گفتار اول و مباحث اول تا هشتم از گفتار دومِ فصل اول.
[5]. سؤال خبرنگار امریکایی از حضرت امام (ره): «شما زندگی خیلی منزوی داشتید، شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بین المللی را مطالعه نکردهاید. تحصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و گرفتن و دادن یک زندگی اجتماعی درگیر نبودهاید. آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمیآورد که ممکن است عواملی در این معادله باشد که شما نمیتوانید درک کنید؟» جواب حضرت امام: «ما معادلۀ جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی ای که تا به حال به واسطۀ آن تمام مسائل جهان سنجیده میشده است را شکستهایم. ما خود چارچوب جدیدی ساختهایم که در آن عدل را ملاک دفاع و ظلم را ملاک حمله گرفتهایم. از هر عادلی دفاع میکنیم و بر هر ظالمی میتازیم، حال شما اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمانها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایۀ نفوذ سرمایه داران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هرکسی را محکوم کنند، بلافاصله محکوم نمایند. آری با ضوابط شما من هیچ نمیدانم و بهتر است که ندانم.» صحیفه امام؛ ج 11 ص 60.
[6]. فارغ از بیانیه گام دوم، این محور را میتوان در دیگر بیانات مقام معظم رهبری مشاهده کرد: «این بعضیها زمزمه میکنند «نظام ناکارآمد است»؛ چرا؟ چون فلان وزارتخانه بد عمل کرده؛ نه، اگر نظام ناکارآمد بود، تا حالا ده بار بلعیده شده و از بین رفته بود. بزرگترین دلیل کارایی این نظام، خود وجود این نظام و ماندن این نظام است. اینکه یک نظام بِایستد، حرفش را صریح بزند، هیچ ملاحظهای نکند، موضع قاطع خودش را با صراحت در دنیا اعلام کند، با وجود اینکه دشمنیها را هم میدانیم، نه اینکه غافل باشیم از دشمنیها؛ نه، ارکان نظام و مجموعهی مردمی و دولتی نظام میدانند، درعینحال میایستند؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است، این خیلی حادثهی عجیبی است! بزرگترین نشانهی کارآمدی نظام این است که توانسته خودش را در همین جهت حفظ کند...» بیانات در دیدار با دانشجویان؛ 17/3/96.
[7]. مقام معظم رهبری: «[آمریکاییها] از جنگ فرهنگی هم مأیوساند. ببینید؛ در دههی 70 که دههی دوّم انقلاب ما بود، یک حرکت فرهنگی خباثتآلودی علیه کشور ما شروع شد که بنده همانوقت مسئلهی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم، مسئلهی شبیخون فرهنگی را مطرح کردم، برای اینکه جوانها حواسشان باشد، چشمشان باز باشد، مردم بدانند. یک حرکت وسیع فرهنگی علیه کشور ما در دههی 70 شروع شد؛ حالا شما نگاه کنید؛ متولّدین دههی 70، امروز دارند میروند بهعنوان مدافع حرم جان میدهند، سر میدهند و نیرو میدهند؛ نعششان برمیگردد! چه کسی این را حدس میزد؟ در همان دورانی که آن تهاجم وسیع فرهنگی بود، این گلها در بوستان جمهوری اسلامی شکفته شدند، این نهالها روییدند، حججیها درست شدند؛ پس ما در جنگ فرهنگی پیروز شدیم و دشمن در جنگ فرهنگی شکست خورد. یک جنگ فرهنگی راه انداختند در دههی 70 و بخشی از دههی 80، برای اینکه افتخارات دفاع مقدّس را به فراموشی بسپرند، و اصرار داشتند بر این؛ [امّا] جمهوری اسلامی یک فنّاوری نرم را به وجود آورد، یعنی حرکت عمدهی راهیان نور. راهیان نور یک فنّاوری است؛ یک فنّاوریِ قدرتِ نرم است. میلیونها جوان راه افتادند رفتند در جبهههای جنگ، در آن کانون معرفت و قدس، در آن کانون فداکاری، آنجا دیدند که چه وضعیّتی بوده است و چه اتّفاقاتی افتاده است؛ [برایشان] شرح دادند و در ماجرای دفاع مقدّس قرار گرفتند. بله، جمهوری اسلامی این است؛ مدافع حرم تربیت میکند؛ راهیان نور راه میاندازد؛ معتکفین در مساجد را -که تقریباً همه هم جواناند، بهعنوان یک نماد عالی تضرّع و قداست- به وجود میآورد؛ اینها که [قبلاً] نبود؛ پس ما در جنگ فرهنگی بر دشمن پیروز شدیم. در جنگ نظامی هم ما پیروز شدیم.» بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم 22/5/97.
[8]. بیانات در دیدار با دانشجویان استان کردستان؛ 27/2/88.
[9]. برای تشریح و تفصیل پیرامون ادبیات توسعه و مدل اداره غربی رجوع شود به کتاب «گفتمان انقلاب اسلامی» گفتار اول از فصل دوم و همچنین کتاب «بررسی سه تئوری تولید قدرت، ثروت، اطلاع در سبک زندگی غربی و سبک زندگی اسلامی» فصل اول.
[10]. بیانات در اولین نشست اندیشههای راهبردی؛ 10/9/89.
[11]. بیانات در دانشگاه فردوسی مشهد؛ 25/2/86.
[12]. برای توضیح و تفصیل بیشتر درباره جریان کفر و جاهلیت مدرن در تمدن غربی و مدل اداره رجوع شود به کتاب «قیام حسینی در برابر جاهلیت اولی؛ قیام خمینی در برابر جاهلیت مدرن»؛ مبحث نهم تا سیزدهم.
[13]. پیام مقام معظم رهبری به ملت ایران در چهلمین روز درگذشت حضرت امام خمینی (ره).
[14]. همان.
[15]. برای تفصیل و توضیح بیشتر در این زمینه رجوع شود به «بیانیه تحلیلی حسینیه اندیشه پیرامون اختلال در توازن ارزی»؛ منتشر شده در خبرگزاریها پس از نوسانات ارزی شدید در سال 97.
[16]. مقام معظم رهبری: «فرض بفرمایید در مسائل اقتصادی کشور، ما اینهمه راجع به مسائل اقتصادی حرف میزنیم، همه هم تصدیق میکنند؛ اقتصاد مقاومتی را مطرح کردیم، همه هم از صدر تا ذیل تأیید میکنند، تصدیق میکنند، برایش جلسه و کمیته و کمیسیون و مانند اینها هم تشکیل میدهند، [امّا] آنچنانکه بایدوشاید کار پیش نمیرود. خب اشکال کجا است؟ یک گره علمی وجود دارد؛ این گره علمی را چه کسی باید باز کند؟ شما که در دانشگاه هستید باید بازکنید. ما امسال اشتغال را مطرح کردیم، بحث کردیم؛ تولید ملّی و اشتغال. «اشتغال» یا «تولید ملّی» یک فکر است، همه هم میخواهند این کار را انجام بدهند، تلاشهایی هم میکنند. من اوّل سال در سخنرانی گفتم؛ یعنی کاری را که دولت کرده بود به افکار عمومی گزارش دادم؛ هفده هزار میلیارد تومان برای کارگاههای کوچک یا متوسّط یا چه صرف کردند تا کمک کنند که بلکه راه بیفتند، لکن اثر مطلوب را نبخشید. اشکال کار کجا است؟ شبیه این کار در دولت قبل هم انجامگرفته بود، شبیه این کار در دولت هشتم هم انجامگرفته بود؛ نمیشود. چرا نمیشود؟ خب یک اشکال علمی دارد؛ لابد یک اشکالی در کار هست، گرهی هست؛ این گره، گره علمی است.» بیانات در دیدار با اساتید دانشگاه، 31/3/96.
[17]. برای تفصیل و توضیح بیشتر درباره تحلیل این ناهنجاریها رجوع شود به گفتار دوم از فصل دوم کتاب «گفتمان انقلاب اسلامی».
[18]. برای تشریح و تفصیل پیرامون راهکارهای برخورد با ناهنجاریهای فوق و نقشه خروج از ادبیات توسعه پایدار و همهجانبه رجوع شود به سوم کتاب «گفتمان انقلاب اسلامی» و فصل سومِ کتاب «بررسی سه تئوری تولید ثروت، قدرت، اطلاع در سبک زندگی غربی و سبک زندگی اسلامی».
[19]. برای توضیح و تفصیل بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم توسعه؛ فصل هشتم.
[20]. همان، فصل پنجم.
[21]. برای تفصیل و توضیح بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب «بررسی بیانات مقام معظم رهبری در اولین نشست اندیشههای راهبردی؛ تقریر، تحلیل، تکمیل».
[22]. «اسلام بر پنجپایه استوارشده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و ...ولایت افضل از همه آنهاست.» کافی، جلد 2، ص 18 ح 5.