قم نيوز : حسین فدایی حسین که در سالهای جنگ به عکاسی اهتمام داشته است با سوژه های ناب عکس در اینستاگرام، دغدغه شریک کردن مردم با حس خوب لحظهها را دارد.
به گزارش قم نیوز همه او را به عنوان یک کارگردان مجرب، نمایشنامه نویس و پژوهشگر در زمینه تئاتر کودک و نوجوان می شناسند و اگر کسی بیشتر با او آشنا باشد میداند که او در حوزههای تخصصی نمایش نامه نویسی و طراحی صحنه و پژوهشگری تئاتر فعالیت ویژه ای دارد و در مقطع کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران تحصیل کرده است.
اما کمتر کسی می داند که حسین فدایی حسین چهره آرام و صبور تئاتر کودک، عکاس جنگ بوده است و مجموعهای از عکس های آن روزها را همچون گنج نگهداری می کند.
در گفت وگو با او کمی بیشتر با حال و هوای عکاسی در جنگ آشنا شدیم.
شما را به عنوان یک پژوهشگر و کارگردان در عرصه تئاتر می شناسند اما سابقه عکاسی را در کارنامه خود دارید. برایمان بگویید از چه زمانی کار عکاسی را آغاز کردید؟
اگر بخواهم نگاهی به دورههای مختلف کاری و فعالیتیام داشته باشم با موضوعات و زمینههای متنوع و مختلفی مواجه میشوم که عکاسی هم یکی از اینهاست. اما چون صحبت عکاسی شد باید بگویم که فعالیت هنری من با گرفتن عکس شروع شد. البته قبل از این که وارد تئاتر بشوم نقاشی هم میکشیدم اما نه به صورت حرفهای. با این حال باید بگویم که کار عکاسی نخستین فعالیت هنری من بود.
چه شد که به عکاسی علاقمند شدید و از چه زمانی عکاسی را آغاز کردید؟
در گذشته دوربینهای سادهای وجود داشت که تمام تنظیماتش دستی بود و با آنها عکسهای سیاه و سفید میگرفتم چرا که هنوز نگاتیو رنگی نیامده بود. یادم هست سالهای قبل از انقلاب، دایی من یک دوربین عکاسی قدیمی داشت و مرتب از ما و خانواده عکس میگرفت. شاید از همان موقع بود که علاقهمند به عکاسی شدم و بعد یک دوربین زنیت خریدم که مدل آن یادم نیست و با آن از سوژههای مختلف عکاسی میکردم.
یکی از سوژههایی که آن زمان توجهم را جلب می کرد معماری قم بود بهخصوص بادگیرهایی که بیشترشان اطراف بازار، خیابان آذر و چهارمردان برایم قابل توجه بود همچنین عکاسی از بقاع امامزادههای قم، مشاغل مختلف و یا عکاسی طبیعت برایم بسیار جذاب وجالب بود.
بعدها با ورودم به کار تئاتر فعالیت عکاسیام کم شد ولی همچنان در هر فرصتی کار عکاسی انجام میدادم. بعد کم کم کار ظهور و چاپ عکس را هم یاد گرفتم و در خانه تاریکخانه راهاندازی کردم.
از حضورتان در جبهه و فعالیتهایی که در زمینه عکاسی جنگ داشتهاید، برایمان بگویید؟
زمان جنگ من در دبیرستان درس میخواندم و پیش از حضورم در جنگ بهعنوان عکاس، دوبار برای سمتهای امدادگری و رزمی جبهه رفته بودم. سال 64 با دعوت یکی از دوستان برای عکاسی و فیلمبرداری در واحد سمعی و بصری لشکر 17 علیبن ابیطالب راهی جبهه شدم.
آنجا بیشتر کارمان عکاسی از مقر لشکر و اتفاقات پشت جبهه بود. حتی آن زمان یک فیلم مستند با عنوان «زندگی در جنگ» هم ساختیم که بیشتر به اوقات فراقت رزمندگان در مقر لشکر مربوط میشد. هرچند آن فیلم در مرحله صداگذاری در اثر آتشسوزی قسمت تبلیغات مقر لشکر به همراه بسیاری از فیلمها و نگاتیوها از بین رفت.
البته بلافاصله اقدام به تهیه تجهیزات کردیم و در فاصله زمانی کوتاهی امکانات خوبی فراهم شد.
از عکاسی در یکی از عملیات ها برایمان بگویید. آیا تا کنون نمایشگاهی از این عکس های تاریخی برپا کردید؟
بهمن سال 64 بود که عملیات والفجر 8 پیش آمد، من آن زمان 19 سالم بود و برای نخستین بار بود که در عملیات شرکت میکردم. هرچند کار عکاسی برای من از روز قبل عملیات، زمانی که قایقها را برای انتقال رزمندگان به آنسوی اروندرود آماده میکردند شروع شد.
درواقع توانستم یک آلبوم مفصل از اقدامات قبل از عملیات تهیه کنم. روز اول عملیات هم همراه دوستان خودم را به اسکله موقتی که در ساحل اروند ساخته بودند رساندم و از مراحل ساخت اسکله، انتقال نیرو و تجهیزات به آنسوی اروند و همینطور انتقال اسرا به پشت جبهه عکس و فیلم تهیه کردم.
بعدازظهر همان روز هم از اروند گذشتیم و به منطقه فاو رفتیم و تا قبل از غروب آفتاب در خط لشکر 27 محمد رسولالله از پاتک عراقیها و مقاومت رزمندگان عکس گرفتم. درمجموع عکسهای آن زمان مجموعهی کاملی شد از قبل از عملیات تا بعدازظهر نخستین روز عملیات والفجر 8. این آلبوم البته تا به حال امکان انتشار و حتی به نمایش درآمدن به شکل کامل نداشته و فقط تعدادی از عکسهای آن در برخی نمایشگاهها در معرض دید قرار گرفته است.
شرایط چاپ عکسها در آن زمان به چه شیوه ای بود و چه مراحلی باید طی میشد؟
در آن زمان بهخصوص زمانی که عکاسی بهصورت سیاه و سفید انجام میشد چاپ عکس مثل امروز به راحتی ممکن نبود. بیشتر عکاسان در خانه یا محل کار تاریکخانه داشتند و کارهایشان را خودشان انجام میدادند. بعدها با ورود نگاتیوهای رنگی و گسترش کار عکاسی، مراکز ظهور نگاتیو و چاپ عکس راهاندازی شد.
برای ظهور فیلم 8 یا 16 میلیمتری هم باید آنها را به تهران میبردیم و در نمایندگی «کداک» عکس ها را ظاهر میکردند. آن اوایل نمایندگی کداک هم خودش این کار را نمیکرد، بلکه فیلمها را به آلمان می فرستاد و سه تا چهار هفته طول میکشید تا فیلمها ظاهر شود و برگردد و خلاصه شرایط ویژهای داشت.
از فعالیتهای تئاتر و عکسهایی که از آغاز فعالیت هنری در تئاتر دارید بگویید؟
عکاسی از تئاتر به سالهای بعد از جنگ مربوط میشود، زمانی که من یک دوربین کَنُن E1 تهیه کرده بودم. خب آن روزها کسی بهعنوان عکاس تئاتر نبود و من به ناچار با دوربین خودم از اجراها و یا پشت صحنه تئاتر عکس میگرفتم.
برای این کار معمولا قبل از اجرا صحنههایی را مشخص میکردم و بچهها بهصورت تمرینی آن صحنهها را بازسازی میکردند و من عکس میگرفتم. درواقع نه من دوست داشتم در حین اجرای تئاتر عکس بگیرم و نه چنین کاری متداول بود. از عکسهای تئاتر هم در دهه 70 آلبومهای مفصلی دارم که بیشتر برای آرشیو گروهها و بچههایی که در آن نمایشها حضور داشتند در اختیارشان قرار دادهام.
آیا مشغول شدن به کار تئاتر و سایر عرصههای هنری شما را از کار عکاسی باز داشته است یا همچنان در کنار سایر کارها به کار عکاسی نیز مشغول هستید؟
بعدها خب درگیر فعالیتهای دیگری شدم و تا مدتها فعالیت جدی عکاسی نداشتم. سالها بعد که دوربین دیجیتال آمد دوربین خانوادگی خریدم که در کنار عکسهای یادگاری و خانوادگی با آن عکاسی هنری را به شکل تفریحی ادامه دادم اما چون مشغلهام زیاد بود هیچوقت تصمیم نگرفتم که به صورت حرفهای عکاسی کنم. هرچند علاقه و دغدغهاش هرگز مرا رها نکرده است. علتش هم این است که کار عکاسی متضاد با نوشتن و کارهای هنری دیگر من است.
عکاسی بهنوعی مستند نگاریست یعنی تکیه بر واقعیت بیرونی دارد. به نوعی عکاس سوژهاش را از محیط بیرون میگیرد و خلق اثر هم در بیرون اتفاق میافتد اما نوشتن یک کار ذهنی و درونیست. کار نویسنده بر خلاف عکاس این است که امری درونی و ذهنی را عینیت ببخشید و بیرونی کند به همین خاطر کار عکاسی با نوشتن بسیار متفاوت است.
در حال حاضر با چه نوع دوربینی عکاسی میکنید و اساسا چه نوع سوژههایی توجه شما را جلب میکند؟
فعلا با همین گوشی موبایل کار عکاسی خودم را انجام میدهم. الان هم که گوشیها واقعاً لنزهای خوبی دارد و عکسهای باکیفیتی می توان تهیه کرد. گرچه سختیهایی هم مثل فوکوس کردن روی سوژه دارد که خب اگر قلق کار با گوشی دست آدم بیاید میتواند کارش را انجام بدهد.
چندسالی هم هست که با آمدن اینستاگرام که ارتباط تنگاتنگی با عکاسی دارد، زاویه نگاهم به پیرامونم به نوعی اینستایی شده است و همیشه به دنبال این هستم که بگردم ببینم سوژه خوبی برای اینستاگرام پیدا می کنم یا نه و در کنار عکاسی خبری برخی سوژههای خاص اینستایی را نیز در نظر دارم.
چرا این همه علاقه به سوژههای اینستاگرامی؟
من وقتی به مکانی میروم یا در موقعیتی قرار میگیرم که از آنجا لذت میبرم سعی میکنم تا دیگران را نیز در آن لذت شریک کنم و از طرفی سعی میکنم نگاه مردم به جامعه و پیرامون خودشان را نیز تغییر دهم.
حتی جاهایی مثل آشپزخانه، حیاط، پنجره و سایر جاهایی که ما به سادگی از کنار آن رد میشویم همه سوژههای خوبی است که دلم میخواهد دیگران را در این حس خوب خودم شریک کنم و به طور کلی نیتم این است که همانگونه که من نسبت به محیط پیرامونم حساس شدهام دیگران نیز حساس شوند و به محیط پیرامونی خودمان جور دیگری نگاه کنیم.