به گزارش قم نیوز، حضرت امام خمینی(ره) در دوران پیش از تبعید که در قم سکونت داشتند در منزلی در محله یخچال قاضی زندگی میکردند. خانهای با مساحت حدود ۳۰۰ متر مربع که ۱۰۰ سال از عمر آن میگذرد و شامل دو طبقه زیرزمین و همکف است.
دو بادگیر خانه از دور نمایان است با پرچمها و پوستر و بنرها همراه شدم و از روی سنگ فرشهایی که چند سالی از عمر آنها نمیگذرد گذشتم اما برخی از آنها آنقدر شکسته و خراب شده که کسی که نداند میگوید از همان دوران برجای مانده است یک بخشی از آن هم با وجود بازدید کنندههای داخلی و خارجی که به سمت خانه امام میرفتند به کلی تخریب شده بود.
در کوچهای قدیمی در محله یخچال قاضی قم به خانهای با درب چوبی رسیدم و با دو کلون برای کوبیدن در مخصوص خانمها و آقایان مواجه شدم اما در باز بود و نیازی به زدن کلونها نبود.
از سه پله حدود یک متری پایین رفتم و پس از دو خانمیکه جلوی من بودند وارد حیاط خانه شدم به وسط حیاط که رسیدم یکی از خانمها رو به عکس امام که در مقابلش بود و یک دستمال ترمه زیر آنانداخته بودند رسید و بلند گفت: «السلام علیک یا روح الله» و آهسته گفت: خدا رحمتت کنه چقدر خوب بودی. چشمم را میچرخانم دورتا دور حیاط با ۴۰ عکس از روزهای انقلاب و حال و هوای آن دوران پوشانده شده بود و سمت راست حیاط چند بنر از شهدا و امام خمینی(ره) هم نصب شده بود.
روبروی درب ورودی اصلی با دو پنجره در سمت راست و چپ و چهار پنجره آجری و تصویری از مقام معظم رهبری بود.
یک حوض سیمانی شبیه ستاره هشت ضلعی آبی پر از آب وسط حیاط بود و گلها در آن مانند مردمک چشم تحرک داشت و زودتر از همه جا به چشم همه میآمد که ۴ باغچه آن را در بر گرفته بودند.
میزبانی زائرانی از سراسر جهان
بیت قدیمی امام خمینی(ره) هر روز میزبان زائرانی است که از نقاط مختلف جهان خود را به این مکان میرسانند تا لحظاتی را با یاد امام سفر کرده خود سپری کنند و با محل زندگی این مرد بزرگ در آغازین روزهای نهضت آشنا شوند.
تعدادی از خانمها که خسته از راه ۱۸ ساعته با اتوبوس تا قم بودند روی فرشها نشستند با یکی از آنها که از همه جوانتر بود شاید ۲۴ ساله، هم صحبت شدم گفت که از شهر ما هر ساله نام نویسی میکنند و برای سفر به قم و مرقد امام(ره) میآییم امسال قرعه به نام ما درآمد و سعادت نصیب ما شد که بیاییم. در این حین یکی از آقایان از کاروان بلند شد و روضهای به مناسبت فراغ امام خواند من باورم نمیشد پس از نزدیک ۲۷ سال از درگذشت امام خمینی(ره) صدای گریه فضای حیاط را پر کرد.
مردم پی در پی وارد میشوند؛ یک پیرمرد هم به یاد آن دوران به پخش کردن شکلاتهایش مشغول بود و یک شعر از امام را میخواند «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم...» دختری که کنار من بود گفت چی میخواند؟ گفتم شعر امام را میخواند. با تعجب گفت: مگر امام ما شاعر هم بوده؟ گفتم دیوان شعر هم دارد و آدرس مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره) را به او دادم ولی نتوانست طاقت بیاورد و دوان دوان رفت و از آن مرد دیوانش را به امانت گرفت و مشغول خواندن شد آنقدر غرق در کتاب بود که پس از خداحافظی به حال خودش رهایش کردم و رفتم.
یک عده نیز از کشور عراق آمدند و راهنما به زبان عربی توضیحاتی درباره خانه به آنها میداد. یک گروه اروپایی نیز با روسریهایی که به احترام کشور مذهبی ایرانانداخته بودند و بلوز گشاد و شلوارهای تنگ با قدهایی بلند واندامهای لاغر وارد شدند و به همه لبخند میزدند و با دوربینهای فیلمبرداری کوچکشان از همه جا و همه چی فیلم میگرفتند.
زمین حیاط با موزاییکهای ساده ۲۰ در ۲۰ پوشانده شده بود، طرز چیدن آنها چشمها را تا نزدیک پلههای چوبی روبهرو میکشاند درب چوبی را باز کردم صدای جیرجیر آن تا داخل همراهیام کرد.
در مقابل آقایی در حال پاسخگویی به سؤالات شرعی است در اتاقی حدود ۱۲ متر که یک طرف آن تا نزدیک سقف کتابهای مربوط به پاسخگویی و توضیح المسائل چیده شده بود و پنجره بزرگی هم به بیرون داشت اینجا اتاق مطالعه امام بوده با فرشی پوسیده و پرزهایی که تا حد زیادی صاف شده پوشانده شده بود.
کسی از این در رفت و آمد نمیکرد، برگشتم و از درب اصلی داخل شدم، در وسط بنا، راه پلهای است که ساختمان را به دو بخش بیرونی واندرونی تقسیم میکند.
از شش پله بالا رفتم ابتدا قالیچهای نخ نما خودنمایی کرد؛ از درب کوچکی داخل شدم یک اتاق بود که آن را با فرشهای سبز محراب مانند پوشانده بودند و سه پنجره به بیرون داشت که مکان استراحت امام بوده است.
به دومین اتاق رفتم که مخصوص سخنرانیها، میهمانیها و روضه خوانیهای امام هم بوده با دو فرش کهنه، سه پنجره و یک میز و صندلی مخصوص نماز و طاقچهای که عکس امام را رویش گذاشته بودند.
نمای دورتادور این خانه از سیمان و آجر است؛ در این خانه نه خبر از کاشی کاریهای هفت رنگ است و نه معرق کاری با چوبهای رنگارنگ، نه خطاطیهای مختلف نسخ و ثلث و نستعلیق و نه سقفهای طاقدیسی و نه سنگبریها و ایوانهای قد برافراشته کاخ پادشاهان و نه حتی وسایل لوکس و گران بها.
اینجا سفره سادگی و صفا و مهربانی پهن است، اینجا باید سادگی را توصیف کرد، صفا را برجسته کرد و از مهربانی که صاحب این خانه در قلبها کاشته شده نوشت.
خانهای که فقط برای زندگی امام نبود
این خانه تنها خانهای برای زندگی امام نبوده بلکه مکانی برای روضه خوانی و رفع مشکلات مردم و دفتر امور شرعی و عبادی و مکان درس و پایگاه انقلاب و سخنرانیها نیز بوده است.
آخرین سخنرانی معروف امام نیز در ۴ آبان ۴۳ علیه قانون کاپیتولاسیون پشت پنجرههای این اتاق انجام شده بود. در این سخنرانی عده زیادی از مردم در این خانه و حتی بیرون آن برای شنیدن صحبتهای امام جمع شده بودند که ایشان ۹ روز پس از آن تاریخ توسط نیروهای ارتش ایران دستگیر و به کشور ترکیه تبعید شد.
۱۵ خرداد ۴۲ امام دستگیر و ۱۵ فروردین ۴۳ آزاد شدند و مردم برای دیدن ایشان در این خانه صف کشیده بودند که یک عکس از آن روز روی طاقچه که گچبری سادهای داشت گذاشته شده بود. در این اتاق روی فرشهای کهنه تشکهای سفید انداختند چشمها را میبندم تصور میکنم امام این جاست و روی این تشک نشسته، صدای زمزمه قرآن خواندنش در اتاق میپیچد امام روبهرویم قرآن میخواند و جمله معروف خود را میگوید که این چشمها به چه دردی میخورد اگر نتوان با آن قرآن خواند؟ چقدر جای امام در خانهاش خالی بود.
خشت خشت این خانه حکایتها دارد از دوران با امام بودن از شب زنده داریهایش از هیجان مردم آن دوران؛ چقدر این خانه حس انقلاب را تداعی میکرد دوست داشتم آن زمان را حس میکردم و شور و شوق مردم در دل من هم میجوشید.
هر چه به ساعات پایانی بازدید میرسید شلوغتر میشد چه همهمهای برپا شده بود اتاقهای محقر ظرفیت این همه آدم را نداشت به همین منظور مردم هم مراعات میکردند و جای خود را به سرعت به گروههای بعدی میدادند فقط من نمیرفتم و با هر گروهی کنار پنجره جای امام نشسته بودم و داخل حیاط را مینگریستم در و پنجرههای چوبی که با روغن برزک براق شده بودند را میدیدم و با خود گفتم گویی این خانه همیشه زنده است.
این اتاق یک راهرو هم داشت که در آن پنج کتابخانه گذاشته بودند که در سه کتابخانه ۵۰ جلد از آثار امام و در دو تای دیگر ترجمه برخی از آثار امام به زبانهای انگلیسی، عربی و اردو به نمایش درآمده بود. در این محل کوچک حدود ۵۰ نفر نشسته بودند و کلیپی از امام را تماشا میکردند. اتاقها هم سطوح گچی یکدست و بدون نقش و نگار داشت.
سمت چپ این ساختمان هم اتاق خواب فرزندان امام بود که برای بازدید عموم نبود اما من در را باز کردم و سریع یک نگاه داخل کردم داخل یک فرش و یک میز و صندلی مخصوص پاسخگویی به سؤالات شرعی بود. مردم درهر گوشه عکس یادگاری میانداختند و در صف ایستاده بودند تا عکس امام را از مسئول فرهنگی این بیت بگیرند.
از محوطه اصلی بیرون رفتم، سمت چپ خانه، دو اتاق بود که جزء حیاط منزل بوده و پس از ازدواج آقا مصطفی امام آن قسمت را برای ایشان میسازد در زیرزمین این طرف هم یک اتاق و آشپزخانه بود که درب آن را بسته بودند.
دست بر نرده چوبی گرفته و هشت پله را بالا رفتم و به یک راهرو با دو درب چوبی رسیدم دو اتاق ساده هم آن جا بود. حیاط این سمت کوچکتر بود با یک حوض آبی در وسط و چهار گلدان در چهار طرف آن.
نخستین اقدامات و تحرکات انقلاب اسلامی ایران از این خانه ساده آغاز شده اما هم اکنون به دلیل همان سادگی و بی آلایشی نوعی حس اقتدار و قاطعیت را به انسان تلقین میکند.
این خانه خشتی و ساده، نموداری از سادگی و مناعت مردی است که عمری به عزّت زیست کرد و معمار انقلابی شد که جهان را تکان داد.
انتهای پیام / 136