قم نيوز : داستان بلند «و آنکه دیرتر آمد» بر مبنای یکی از وقایعی که در کتاب نجم الثاقب ثبت شده است، با موضوع ملاقات یکی از بندههای خوب خدا با حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) و عنایت و توجه ویژه حضرت به شیعیانشان به رشته تحریر درآمده است.
به گزارش قم نیوز «و آنکه دیرتر آمد» داستانی بلند بر مبنای یکی از وقایعی که در کتاب نجم الثاقب ثبت شده است، با موضوع ملاقات یکی از بندههای خوب خدا با حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) و عنایت و توجه ویژه حضرت به شیعیانشان است که توسط الهه بهشتی به رشته تحریر درآمده و انتشارات مسجد مقدس جمکران آن را چاپ کرده است.
این کتاب که در 56 صفحه به قیمت سه هزار تومان عرضه شده در زمستان امسال به چاپ بیست و هشتم رسیده است.
آنچه در این کتاب مد نظر است، این است که در مبحث دیدار با امام زمان علیه السلام عدّه ای به اشتباه رفته، هدف را فقط دیدار با آن حضرت میپندارند، غافل از این که دیدار، بدون معرفت و شناخت میسّر نیست.
دیدار با امام زمان علیه السلام بیش از آن که به زمان و مکان خاصی متعلّق باشد، به حالات روحی و معنوی شخص بر میگردد که تا چه حدّ در انجام واجبات و مستحبّات و ترک گناهان تلاش کرده است، چرا که این گناهان است که همانند لکههای ابر، جلوی چشمانمان را گرفته، دل را از سفیدی به سیاهی برده و ما را از نعمت دیدار خورشید عالم تاب و قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان علیه السلام محروم ساخته است.
برشی از کتاب:
نام من میرزا حسین است و شغلم کتابت. چهارده ماه پیش به بیماری سختی دچار شدم که تمام طبیبان از درمانم عاجز ماندند. دست به دامان ائمه (علیهمالسلام) شدم که اگر از این بیماری نجات پیدا کنم، در چهارده ماه و هر ماه یک حکایت در وصف حال ائمه (علیهمالسلام) بنویسم .
13 حکایت را نوشتم اما چهاردهمین حکایت را، که در خورِ شأن ائمه باشد نیافتم.
نا امید بودم که چطور نذرم را ادا کنم . تا اینکه یک روز مانده به تمام شدن مهلت به مجلسی دعوت شدم . رغبتی به رفتن نداشتم ، اما رفتم ، چون در جمع بودن مرا از خود خوری باز میداشت ، و عجیب آن که در آنجا حکایتی بسیار غریب شنیدم که برای مردی به نام محمود فارسی رخ داده بود و چون در جزئیات واقعه اختلاف نظر بود و من که از خوشی یافتن چهاردهمین حکایت سر از پا نمیشناختم، عزم جزم کردم که هر طور شده همان روز از زبان محمود فارسی ماجرا را بشنوم، بخصوص که فهمیدم منزلش در همان شهر و حتی در نزدیکی است. پس به اصرار آر مسلم که حکایت محمود فارسی را شرح داده بود، خواستم مرا به خانه او ببرد. حالا از مسلم انکار؛ که: « وقت گیر آورده ای …. مثلاً ما مهمان هستیم و باشد فردا…. پاهایم رنجور است و ….» و از من اصرار که فردا دیر است و نذرم فنا میشود و….
عاقبت رضایت داد و به را افتادیم. راست میگوید پیرمردی است زنده دل، اما پاهایش رنجور است. هم آهسته میآمد هم قدم به قدم میایستاد و با رهگذران خوش و بش میکرد. عاقبت طاقت نیاوردم و پرسیدم: «راه زیادی مانده؟...
علاقه مندان برای تهیه این کتاب میتوانند به کتابفروشیهای واقع در صحنهای مسجد مقدس جمکران و یا فروشگاههای پاتوق کتاب در سراسر کشور مراجعه کنند.