قم نيوز : قم نیوز: آیا امروز که مشکلات برجام خود را به سبب ضعف زیرساختهای داخلی اقتصاد به نمایش گذاشته، نباید چنین استنباط کرد که دولتمردان در سه سال گذشته شیپور را از سر گشادش نواختهاند؟
به گزارش قم نیوز، علی رضایی دانشجوی رشته روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد طی یادداشتی بر روند برجام اشاره و تأکید کرد: آیا امروز که مشکلات برجام خود را به سبب ضعف زیرساختهای داخلی اقتصاد به نمایش گذاشته، نباید چنین استنباط کرد که دولتمردان در سه سال گذشته شیپور را از سر گشادش نواختهاند؟
متن کامل این یادداشت به شرح ذیل است:
« پنجم مهرماه 1392 بود. دولت روحانی کمتر از دو ماه قبل، کار خود را آغاز کرده بود. نگاهها معطوف شده بود به نیویورک. شهری که بهدلیل میزبانی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مقصد اولین سفر خارجی رئیس دولت یازدهم بود. ابتدا خبر رسید که برای اولین بار از سال 1358، وزرای خارجه ایران و آمریکا با یکدیگر دیدار کردهاند. دیداری معطوف به گشایش در پرونده هستهای کشورمان. ساعتی بعد، خبر ابعاد پیچیدهتری به خود گرفت.
ماجرا این بود که روسای جمهور ایران و آمریکا تلفنی با یکدیگر صحبت کرده و وعده پیگیری مذاکرات هستهای را دادهاند. اقدامی بیسابقه در تاریخ جمهوری اسلامی ایران. این، آغازی بود بر دو سال مذاکرات فشرده دو طرف که در فرجام به یک «برجام» خلاصه شد.
توافق هستهای را میتوان چکیده همه اقدامات دولت یازدهم در سه سال گذشته دانست. حتی اغراق نیست اگر بگوییم که با توجه به بدعهدی طرف مقابل در اجرای برجام، دولت باید آخرین سال خود را نیز صرف اجرای همین توافق کند. به این ترتیب برجام، عصاره همه فعالیتهای دولت در حوزه سیاسی و اقتصادی است. توافقی که معرف هویت و همه ظرفیتهای کابینه یازدهم است. اما آیا این میزان انرژی باید برای چنین توافقی مصرف میشد و آیا واقعا کشور در این سه سال، هیچ اولویت دیگری نداشت؟!
هرچند افکارعمومی بازیگران اصلی مذاکرات هسته ای را در میان دیپلماتهای دولتی جستجو می کند، ولی افزون بر این دیپلماتها، تیم اقتصادی و نیز بسیاری از چهرههای اصلی دولتی در طول مذاکرات انرژی خود را معطوف به دستیابی به توافق هسته ای کرده بودند.
رئیس کل بانک مرکزی که چند ماه پس از اجرای برجام دستاورد اقتصاد ایران از برجام را «تقریبا هیچ» توصیف کرده بود، وزیر اقتصاد که مدتی بعد ناخرسندی خود از روند اجرای توافق را بر زبان آورد، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی که این روزها گلایه از بدعهدی شرکای آمریکایی برجام ورد زبانش شده و دستیار ویژه رئیس جمهور که شاید به سبب نسبت نزدیک فامیلی اش با رئیس دولت، بتوان او را یکی از مهره های اصلی پشت پرده مذاکرات قلمداد کرد، در کنار انبوهی از کارشناسان سیاسی و اقتصادی، تلاش داشتند تا مانع از شکست مذاکرات هسته ای شوند.
دولت یازدهم گمان می کرد – و شاید هنوز هم گمان می کند – که با امضای برجام، به ناگاه همه مشکلات کشور از بین خواهد رفت. هنوز افکارعمومی تیترهای درشت رسانه های نزدیک به دولت را به یاد دارد که در فردای برجام به استقبال «صبح بدون تحریم» رفته بودند. دولتی ها انتظار داشتند که با برجام، ناگهان سرمایه های مردم از بانکها و موسسات قرض الحسنه، روانه بازار و صنعت شده و چرخ اقتصاد را به حرکت درآورد و از سوی دیگر، سرمایه و فناوری خارجی در کنار نقدینگی داخلی قرار گیرد و بدین ترتیب دوره ای تازه از شکوفایی اقتصادی رقم خواهد خورد. اما چنین نشد.
ناتوانی دولت در تحقق وعده های برجامی دو دلیل روشن داشت. دلایلی که بارها از سوی صاحبنظران تبیین شده بود. یک دلیل داخلی بود و دلیل دیگر خارجی. دلیل داخلی این بود که مردم اعتماد کافی به وعده های دولت نداشتند و در پسابرجام، همچنان با عینک تردید به تحولات اقتصادی می نگریستند.
سرمایه داران به خوبی میدانستند که عرصه اقتصاد مانند حوزه سیاست نیست که بتوان با شعار به موفقیت رسید، در اقتصاد منطق پول حرف اول و آخر را می زند و خب، سرمایه ترسوست.
افکارعمومی که در جریان مانور تبلیغات دولت در سال 92 برای انصراف از دریافت یارانه نشان داده بودند در حوزه اقتصاد قرار نیست احساسی رفتار کنند، در صبح بدون تحریم، محتاط رفتار کرده و این شرایطی نبود که دولتی ها انتظارش را داشتند.
دلیل دوم اما به بدعهدی طرف مقابل مربوط بود. شاید اگر دولت به نامه رهبر معظم انقلاب برای صیانت از دستاوردهای هسته ای توجه می کرد و اگر مجلس را در جریان نقد توافق هسته ای با عجله دور نمی زد، امروز چنین در موقعیت «آچمز» قرار نداشت.
عدم رفع تحریم ها، حفظ فشار سیاسی بر کشور، روی آوردن به تفسیرهای مغایر با «روح برجام» در خوانش نقاط خاکستری توافق، همه و همه در فرجام ایام پسابرجام را بر دولت تلخ کرد.
حالا آنچه مانده، ناامیدی از وعده های داده شده و از بین رفتن انرژی دولت در شرایطی است که اگر همین توان مصروف اقتصاد مقاومتی و روی آوردن به توان داخلی میشد، شاید امروز برجام با بندهایی کارآمدتر و شفاف تر به نتیجه می رسید.
اگرچه نباید معدود دستاوردهای برجام را از خاطر برد، اما سوال اینجاست که اگر منطق سیاست خارجی این است که قدرت دیپلماتیک برآمده از قدرت داخلی است، آیا دولتمردان نباید ابتدا با عمل به استراتژی اقتصاد مقاومتی، اوضاع داخلی را سروسامان می دادند و سپس با مذاکره، مشکلات بیرونی اقتصادی را حل و فصل میکردند؟ آیا اقتصاد مقاومتی مقدم بر مذاکرات هسته ای نبود؟ و آیا آغاز سریع گفتگوها بدون تغییر وضعیت اقتصادی به یادگار مانده از شرایط تحریم و ضعفهایی که دولتمردان مدعی بودند ناشی از اشتباهات دولت قبل است، منطقی بود؟
آیا امروز که مشکلات برجام خود را به سبب ضعف زیرساختهای داخلی اقتصاد به نمایش گذاشته، نباید چنین استنباط کرد که دولتمردان در سه سال گذشته شیپور را از سر گشادش نواختهاند؟